با بچه‌ها دور هم نشستیم و شخصیت‌های لولوپی را مرور کردیم. از آن‌ها تعداد اعضای خانواده‌شان را پرسیدم. مثلاً آن‌ها می‌گفتند: من و بابام و مامان و داداشم؛ و من ازشان می‌پرسیدم: این خانواده چند نفر است؟ چندتا خانم و آقا در این خانواده هستند؟ بچه‌ها تفکیک می‌کردند و بعد با هم جمع می‌بستیم.

سپس داستانک سوم از کتاب را خواندم که درمورد گنج بود. از بچه‌ها پرسیدم: گنج چیست؟ گفتند: یک چیز باارزش مثل طلا. پرسیدم گنج را کجا می‌شود پیدا کرد؟ بچه‌ها گفتند زیر زمین، تو خاک، زیر یک چیزی. پرسیدم: پیدا کردن گنج آسان است؟ گفتند: نه خیلی سخت است.
در مرحله‌ی بعد با کمک بچه‌ها سرزمین بهار را چیدیم. انگشترم را در آوردم و به آن‌ها گفتم: این گنج ماست. قرار است جایی در سرزمین بهار پنهان شود و شما آن را پیدا کنید. به همین ترتیب بچه‌ها به نوبت داخل اتاق مادر و نوزاد می‌رفتند و من و بقیه‌ی بچه‌ها گنج را زیر خانه، درخت یا کوه پنهان می‌کردیم.  کسی که در اتاق مادرو نوزاد بود بیرون می‌آمد و بچه‌ها راهنمایی‌اش می‌کردند که گنج را پیدا کند. مثلاً می‌گفتند گنج جایی است که آدم‌ها زندگی می‌کنند، زیر خانه ای است که نزدیک رودخانه است، سقف آن خانه زرد است. بعد از بازی، بچه‌ها به صورت گروهی نقشه گنج کشیدند.

مربی: رحمانی
محل اجرا: کتابخانه صدرالواعظین خوانسار، اصفهان

بیشتر بخوانید: