به مناسبت برگزاری دومین همایش برنامه «با من بخوان»

برنامه «با من بخوان» هفت ساله شد و دومین همایش دوسالانه‌اش به همت موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۷ در تالار گنجینه کتابخانه ملی برگزار شد. سنت مرسوم این است که در چنین مواردی گزارشی از همایش نوشته می‌شود اما در جایی دیگر و درباره طرحی مشابه، نوشته‌ام که: «بیان وسعت و ژرفای کارهای انجام شده در این قبیل فعالیت‌ها، بااستفاده از گزاره‌های اخباری، نهایتاً لباسی عاریه‌ای و مبدل از جنس خبر بر تن آن‌ها می‌پوشاند و در خوش‌بینانه‌ترین وجه ممکن، یعنی با رعایت تمامی قواعد و استانداردهای گزارش‌نویسی، تنها می‌تواند روساخت و ظاهری مزین از این تلاش‌ها انعکاس دهد و از معرفی ژرف‌ساخت و باطن اصیل آن‌ها عاجز و درمانده می‌ماند.»

از این ‌رو، ارائه گزارش از همایش «با من بخوان»، با ذکر سلسله‌وار رخدادهای روز همایش، حتی در بهترین ارائه، تقلیل‌گرا خواهد بود. قصدم نفی و انکار گزارش‌نویسی، آن هم از برنامه‌ای بدین اندازه فاخر و میمون نیست. مقصودم بیان نقصانی است که در ذات زبان گزارش‌نویسی نهفته است. تلاش برای زدودن این نقصان در گرو استفاده از سبک و زبانی دیگر است. اما در این صورت، اطلاق عنوان گزارش به آن نوشتار، دقیق نخواهد بود. از این‌رو، نام این نوشتار را «گزارش‌گونه» نهادم.

هسته اصلی یک گزارش عنصر خبر است. عنصری که همایش «با من بخوان» مملو از آن بود. اما در این گزارش‌گونه، عامدانه از رنگ «متن» خبر کاسته‌ام و در مقابل «حواشی خبر» را پررنگ کرده‌ام. زیرا تمرکز بر شیوه عام و مرسوم گزارش‌نویسی را جفا بر طرح فاخری چون «با من بخوان» می‌دانم. چرا که «با من بخوان» از جنس رخداد نیست که در قاب خبر گنجانده شود. «با من بخوان» از جنس «کنش» است. کنشی همچون پرواز. همچنان که «زهره قائینی» -سرپرست برنامه با من بخوان- در بدو همایش گفت: «امروز سفری خواهیم داشت، پروازگونه به اوج خواندن، آن‌جا که کودکان می‌خوانند و می‌شکفند

قالب گزارش اما، برای چنین سفری تنگ است. با این قالب نمی توان حتی اندکی اوج گرفت و از کنشی چون پرواز با مخاطب سخن گفت؛ چه رسد از اوج پرواز، یعنی خواندن و شکوفا شدن کودکان.

خواندن و شکوفا شدن، هر دو محتاج تاویل‌اند و رمزگشایی. چرا که ژرفای پنهان در هر دو واژه، آن‌ها را به فراسوی زبان قراردادی می‌کشاند. چندان که «زهره قائینی» تاکید کرد: «با من بخوان این اصل مهم را باور دارد با همه ژرفایش، که دسترسی به کتاب تنها از جنبه فیزیکی آن متصور نیست»

همایش «با من بخوان» فرصتی بود برای غور در ژرفای این اصل مهم. آن‌جا که شرکت کنندگان در همایش،«با من بخوان»را به‌مثابه یک متن خواندند،آن هم در خوانشی «هم کنشانه».

اما کدام گزارش خبری را یارای وصف چنین خوانشی است؟

«با من بخوان» اما، تنها یک کنش نیست. در عین حال هم «بینش» است و هم «منش». چندان که به تعبیر سرپرست آن: «با من بخوان دو ویژگی دارد: یک، روشمند است و دیگر، نگرش سیستمی دارد»

«روش‌مندی» چون سخت‌افزار است و فهم آن محتاج زبانی علمی است. می‌توان آن را از دل مقاله‌ها و کتاب‌های تخصصی بیرون کشید و به کار بست. همچنان‌که طراحان و بانیان طرح «با من بخوان» چنین می‌کنند.

اما نگرش سیستمی همچون نرم‌افزار است و ناظر بر روابط انسانی است. با زبان گزارش نمی‌توان به کنه این نوع روابط دست یافت. توصیف روابطی از این دست محتاج زبانی بین الاذهانی است. مشابه همان زبانی که «زهره قائینی» برای توصیف نگرش سیستمی از آن بهره جست: «در نگاه سیستمی فقط یک عنصر نیست که اهمیت دارد، بلکه تمام اجزا مهم هستند. با من بخوان یک حلقه است. همه در این حلقه از یک اهمیت برخوردارند. بالا و پایین ندارد… هیچ‌کدام از این اجزا و عناصر بدون دیگری معنایی ندارند»

«با من بخوان»، حاصل همدلی و درک متقابل است و این مقدور نیست مگر با به اشتراک گذاردن تجربه‌های زیسته گوناگون و چه کسی مناسب‌تر و صاحب حق‌تر از استاد پیش کسوت کتابداری و ادبیات کودک -«ثریا قزل ایاغ»- که با کوله‌باری از تجربه، در روز همایش از تجربه‌های زیستی متفاوت شهرنشین‌ها و روستانشین‌ها سخن بگوید: «ما شهری‌ها در برنامه‌های خود؛ یک چیزهایی را نمی‌بینیم. مثلاً تصور ما شهری‌ها از یک پل، همان پلی است که در شهر می‌بینیم، اما پل‌هایی در روستاها هستند که کافیست فقط یک‌بار اتومبیلی از روی آن گذر کند تا فرو بریزد»

«با من بخوان»، محصولی است از شور انسانی و حاصل تلاش انسان‌هایی است که به تعبیر روان‌شناسان انسان‌گرا، «منشی زندگی دوست» دارند. همچون «توحید زورچنگ» -«پشتیبان همایش و جایزه جبار باغچه‌بان،همزاد سیمرغ»- که در روز همایش هم‌ردیفان خود را با این پرسش مورد خطاب قرار داد که:«آیا نباید باغچه‌بان‌های امروزمان را حمایت کنیم؟ نباید کنارشان باشیم و تشویق‌شان کنیم؟…»

اما با کدام گزارش‌نویسی می‌توان این شور زندگی‌دوست را توضیح داد؟

«با من بخوان»، حکایت انسان‌های غایب و دغدغه‌مند است. آن‌ها پیرو همان روایتی از زندگی هستند که
«محمدهادی محمدی» -نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودکان- دو سال پیش از این و در نخستین همایش «با من بخوان»، راوی‌اش بود. آن‌جا که گفت:«روایتی دیگر از زندگی هست که در آن دیده شدن اصل نیست، تا زمانی که کودکان هستند»

آن‌ها نیستند چرا که دیده شدن برایشان اصل نیست. آن‌ها پایی در سفر دارند و اگر در سفر نیستند، درگیر تدارک آنند. چرا که دغدغه کودکان منتظر را دارند و چه مناسب بود، شعری که «ایوب دهواری» -رئیس آموزش و پرورش منطقه سراوان- در آغاز سخن خود در روز همایش به کار گرفت: «به نام آن‌که خاک آفرید/ از این خاک انسان‌های پاک آفرید»

اگر در «با من بخوان» دیده شدن افراد اصل نیست، اما دیده شدن برخی مفاهیم اصل است و فرض. همایش «با من بخوان» برخی مفاهیم پنهان و مغفول مانده را عیان کرد. گاه با عکس، گاه با فیلم و زمانی هم با چهره کودکانی که برای اجرای نمایشی و یا سرودی به روی صحنه رفتند.

باید فیلمی چون «آوای خواندن خشت» -ساخته «شهریار سپهری»- به نمایش در می‌آمد تا مفهوم واژه «مناطق کم برخوردار» به وضوح درک می‌شد. آن‌جا که مربی و قصه‌خوان برنامه با چیدن چند خشت بر روی هم، برای خود صندلی ساخته بود تا برای کودکانی که تعدادشان فزون‌تر از مساحت گلیمی بود که بر آن نشسته بودند؛کتاب بخواند.

طرح این مفاهیم مغفول، خارج از توان یک گزارش است. همچنان که زبان گزارش الکن است و قاصر از توصیف برق چشم کودکانی که در طول همایش به روی صحنه رفتند و هنر خود و مربیان‌شان را عیان کردند.

«با من بخوان» در دل خود، حکایت‌های فراوانی از رنج و مشکلات معلمین و مربیان در گوشه گوشه این سرزمین دارد، که بیان آن جز با رستاخیز کلمات و واژه‌ها ممکن نیست. همچون رستاخیزی که «علی مرتضوی فومنی» -از فعالان طرح- در نوشتارش با عنوان «نامه‌ای از ایران به پائولو، معلمی در آمریکای لاتین» به پا کرد. نوشتاری که گویی دیرینه‌شناسی طرح «با من بخوان» بود. او «رشدیه»، «بهرنگی»، «بهمن بیگی» و «باغچه‌بان» را به شهادت طلبید تا بگوید:

«یک راه هست فقط که ما باید یاد بگیریم. یاد بگیریم که صبر را با صاد بنویسیم و سر را با سین. این‌جا که ماییم، این انتها پیدا می‌کند به نان، به کفش، به آبرو، به حیثیت»

 و دست آخر نیز فروتنانه و بی‌هیچ چشم داشتی صلا دهد که:

«عرض عریضه‌ای نیست، تنها چند عکس دست‌رس شد، مشتی نمونه‌ی خروار فرستادم تا ببینی، نگاه کن… نگاه کن که موم شب به راه ما چگونه قطره قطره آب می‌شود…»

و اینک ماییم و صلایی که برای دیدن عکس‌هایی از با من بخوان دریافت کرده‌ایم.

با من بخوان، به گفت‌و‌شنود زنده است.

روز همایش روز گفتن بود و روزهای پس از آن موسم شنیدن است. شنیدن شاید حتی مهم‌تر از گفتن باشد. مشروط بر آن‌که مولوی‌وار «گفت و صوت و حرف» را برهم زنیم تا دمی گفت‌وشنود کنیم.

این گزارش‌گونه تلاشی بود در همین راستا تا دمی با مخاطبان آشنای «بامن بخوان» دم زده باشد.

تصاویری از برنامه «با من بخوان»

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *