امروز بعد از بند آمدن باران تصمیم گرفتیم بین بچه‌ها بریم و برگه‌های چاپ کرده را جهت اطلاع رسانی هر چه بهتر در مورد سیل،  پخش کنیم امروز کمپ زعفران را انتخاب کردم.

هوا سرد بود ولی بازی کودکانه بچه‌ها همچنان پابرجا بود. بعد از پخش برگه‌ها و صحبت با بچه‌ها، یکی از بچه‌ها کتاب را در دستان من دید و گفت این کتاب برای کتابخانه است، و من این کتاب را خوانده‌ام. به خاطر بارندگی و گلی بودن زمین تصمیم گرفتیم دم در کتابخانه جمع‌شویم و کتاب را بخوانیم. به خاطر سرما مجبور بودم بعضی صفحات را خلاصه بخوانم ولی در حین بلندخوانی دخترک گفت این عمو نوروز مثل شخصیت یکی از کارتون‌هایی است که دیده، دست به هرچه می‌زند سبزمی شود و زیبا، جالب بود اهورا پسر من هم این نظر را داشت  و اهورا هم گفت من عاشق اینم عمو نوروز را از نزدیک ببینم. نکته جالب دیگر، زمانی دوره ریجاب برگزار شد خانم مقدم و خانم اسکندری با همکاری بقیه به اجرای نمایش این کتاب پرداختیم و شعرهایی خوانده شد که عمو نوروز چه ماهی این روزها توی راه است؟ جالب بود اهورا حفظ بود و با صدای بلند شروع به خواندن کرد و بقیه را هم تشویق می‌کرد که با او بخوانند. دخترک کوچولویی که از دور به کتاب ما با دقت گوش می‌داد خیلی قشنگ بود. در پایان بلندخوانی هم با بچه‌ها هم در مورد خطر سیل در هفته آینده در مناطق خودمان، و اینکه مسائل ایمنی را رعایت کنند صحبت کردیم.

مربی: شکوفه امیریان

محل اجرا: کمپ زعفران، سرپل ذهاب، کرمانشاه

بیشتر بخوانید: