کودکان با دیدن کتاب گفتند: این کتاب را خواندیم وقتی کتاب باز شد و کودکان پشت پنجره را دیدند. گفتند: که شب شده و خرگوش کوچولو با مامان و بابا شام می‌خورد و لامپ‌های خانه روشن است ولی کتاب قبلی صبح بود.

وقتی تفاوت شب و روز پرسیده شد بچه‌ها گفتند: شب‌ها همه جا تاریک است و ماه و ستاره‌ها می‌آیند و لامپ‌ها را روشن می‌کنیم ولی در روز خورشید می‌آید و کمتر لامپ‌ها روشن می‌شود.

بچه‌ها گفتند وقتی برق می‌رود وهمه جا تاریک می‌شود ما می‌ترسیم چون دزد، جن، هیولا و…می‌آیند گفته شد که نه! همه چیزکه در روز می‌بینیم شب‌ها نیز همان چیزها هستند و ترسی ندارند.

پرتاب کردن خرگوش کوچولو توسط پدرش به رختخواب مورد توجه کودکان قرار گرفت وگفتند دست و پاهاش می‌شکند وعلت باز گذاشتن پنجره را به خاطر رفت و آمد خانم مرغه وجوجه‌اش  عنوان کردند.

علت مسواک زدن را به خاطر تمیزی دندان‌ها بیان کردند و اینکه کرم‌های دندان‌هایشان را نخورند. شعر شب شده وقت خوابه. این مسواک و این آب را با هم مرور کردیم قبلا آموزش دیده بودیم.

نقاشی کشیدیم و با بشقاب‌های یک‌بارمصرف خرگوش درست کردیم که یک‌طرف صورت خرگوش بود و طرف دیگرش حالت کیف مانند بود که بچه‌ها لوپ‌هایشان را داخل آن‌ها گذاشتند و بازی کردند.

مربی: طاهره علی‌قلی مهربان، مینا پیمان

محل اجرا: موسسه آوای ماندگار، مولوی، تهران

بیشتر بخوانید: