روزی پر از کار و تلاش و شادی. زنگ اول بچه‌های پیش‌دبستانی به کتابخانه آمدند. بعد از کمی صحبت در مورد شب یلدا، شنیدن صحبت‌های بچه‌ها وخواندن شعرهایی که یادگرفتند که با دست زدن بچه‌ها همراه بود و محیط کتابخانه را کلی شاد کرده بود، به سراغ کتاب دویدم و دویدم رفتم. یکی از بچه‌ها شعر را حفظ بود و با من همراهی می‌کرد. سپس از بچه‌ها خواستم زمستان را برای من نقاشی کنند. مربی بچه‌ها به من گفت فکر نکنم بلد باشند. ولی بچه‌ها نشان دادند ذهنشان خیلی خلاق است. این ما هستیم که آنها را دست‌کم می‌گیریم. من هم نقاشی بچه‌ها را در کتابخانه نصب کردم. هر زنگ دوستان و مادر و فامیل‌هایشان که مدرسه هستند را می‌آوردند و می‌گفتند: «من اینو کشیدم.»

ساعت دوم بچه‌های پایه دوم به کتابخانه آمدند. درمورد روز سی‌ام صحبت کردیم و شب یلدا. بعد گروه تشکیل دادند. من تصاویر مربوط به نان، خرما، شیر و … که در کتاب بود را به بچه‌ها دادم. هر زمان اسم آن تصویری که در دست بچه‌ها بود را می‌گفتم، به انتخاب گروهشان یکی از اعضای گروه عکس را بلند می‌کرد و به همه نشان می‌داد. نکته جالب این بود که بچه‌ها نمیدانستند قلمدان چیست. ولی حالا یاد گرفتند.

از بچه‌ها خواستم مشاغلی که در کتاب اسم بردیم را بگویند و کارشان را هم بیان کنند. خیلی قشنگ و عالی جواب می‌دادند.

ساعت بعد کلاس پنجم ۲ به کتابخانه آمدند. با آن‌ها هم در مورد شب یلدا صحبت کردیم. کتاب بنفشه‌های عمو نوروز را خواندیم. با ساختن گل‌های رنگی و گوله‌های برف، آن هم رنگی، کلاس را به پایان رساندیم. با نصب تعدادی از گوله برف‌ها و گذاشتن گل‌های کاغذی در کتابخانه اشتیاق زیادی برای آمدن و دور هم بودن به‌وجود آمد.

زنگ آخر نوبت کلاس پنجم ۱ بود. ولی متاسفانه تا کتاب را خواندیم زنگ خانه به صدا درآمد. قرار شد یکی از کتاب‌ها را انتخاب کنیم و نمایش آن را تمرین کنیم و سر صف برای همه دانش‌آموزان اجرا شود. متاسفانه آنقدر سرم شلوغ بود امکان عکس گرفتن برای من خیلی کم پیش آمد.

مربی: شکوفه امیریان

محل اجرا: کتابخانه با من بخوان سرپل ذهاب

بیشتر بخوانید: