امروز بچه‌های پایه سوم، دوم، ششم و چهارم مهمان کتابخانه بودند.

زنگ اول

زنگ اول بچه‌های سوم با نمایش مهمان ناخوانده به کتابخانه آمدند. از من خواستند نمایششان را به صورت سایه اجرا کنند. من هم قبول کردم. متاسفانه نتوانستم از اجرای بچه‌ها فیلم بگیرم. چون برای نور از چراغ‌قوه گوشی خودم استفاده کردم. البته بعد از اتمام کار بچه‌ها از تماشاگرها خواستم هر کدام یک ایراد و یک نقطه قوت بچه‌ها را بیان کنند. یکی از بچه‌ها گفت که بعضی شخصیت‌ها ناخواسته جلوی نور می‌آمدند و می‌رفتند. ولی به عنوان اولین اجرا کارشان عالی بود. ایرادات به‌جایی گرفتند. دوستانشان هم بادقت می‌شنیدند. قرار است بچه‌های نازنین خودشان نقش‌ها را درست کنند و برای جلسه بعد بیاورند.

زنگ دوم

زنگ دوم نوبت بچه‌های پایه دوم و بلندخوانی کتاب راز قایق‌ها بود. کتابی پر از احساس. بچه‌ها در متن کتاب غرق شده بودند. مدام از لحظه اول می‌پرسیدند: خانوم! بابای باکلی کجاست؟ آنقدر متن کتاب قوی هست سکوتی در کتابخانه حکم فرما شده بود. همه منتظر بودند ببینید که پدر باکلی برمی‌گردد یا نه. وقتی به قسمتی رسیدم که باکلی یادش رفته نوشته را روی قایق بنویسد و برمیگردد خانه، کتاب را نگه داشتم و از بچه‌ها خواستم بگویند که الان چه می‌شود. همه می‌گفتند: «دوباره مینویسد دوستت دارم بابا. وقتی برمی‌گردد می‌بیند بابایش برگشته و تمام قایق‌ها دستش است. او هم به پسرش می‌گوید من هم تو را دوست دارم.» وقتی آخر کتاب را خواندم، صدای «آی نه» و «چرا باباش مرده» بلند شد. کتاب را بستم. قایق کاغذی را به بچه‌ها نشان دادم. از آن‌ها خواستم قایقی کاغذی برای مادر و پدرشان درست کنند. بهشان بدهند و برخورد آن‌ها را برای من بگویند.

زنگ سوم

زنگ سوم بچه‌های ششم نمایش قورباغه دوست پیدا می‌کند را اجرا کردند. قبل از آن محیا و مهنا داستان یک روز دو دانش‌آموز مدرسه را به‌صورت داستان کوتاه نوشته بودند. کتاب را به من تقدیم کردند. اسم کتاب «دوستی در یک روز بارانی» بود. من هم از دو دختر نازنینم خواستم برای بچه‌های پایه ششم بخوانند. کلی از متن داستانشان لذت بردیم. درحین خواندن کتاب آن دخترهای نازنین، بچه‌های نمایش صحنه را برای اجرا آماده می‌کردند. گرچه یکی از بچه‌های نمایش غایب بود ولی دوستانش نقش او را هم به عهده گرفتند. فقط می‌توانم بگویم عالی بود. بلندخوانی کتاب قورباغه دوست پیدا می‌کند به صورت نمایش. دو تا خرس بود برای حالت ایستادن خرسی. یک بار از سمت چپ و بار دیگر سمت راست.  جایی که قورباغه زیر پتو دوستش را صدا می‌زند و از دوریش ناراحت است اشک من هم درآمد. کلی این دقت و غرق شدن در متن کتاب برای من جالب و دوست‌داشتنی بود.

زنگ چهارم

زنگ چهارم نوبت بچه‌های چهارم و روش‌های جدید برای تحقیق رسید. این بار داستان کوتاه نوشتیم و داستانشان را به صورت نمایش اجرا کردیم. داستانی غم‌انگیز ولی عالی.
نکته قشنگ این است که با وجود امتحانات و تکالیف زیاد، کارهای کتابخانه با شوق و اشتیاق بالایی انجام می‌گیرد.
در جدول کلاسی ما یکی از پایه‌های چهارم نیست. بعد از صحبت معلم آن کلاس با بچه‌های کلاسش، یک‌شنبه زنگ چهارم را زنگ کتابخانه گذاشتند. من هم با علاقه قبول کردم که زنگ چهارم روز یکشنبه به کتابخانه بروم.

مربی: شکوفه امیریان

محل اجرا: کتابخانه با من بخوان سرپل ذهاب

بیشتر بخوانید: