مدتی بود که به بچه‌های روستا کتاب امانت می‌دادم و علی‌اصغر و داداشش هم از کسانی بودند که کتاب امانت می‌گرفتند، اما اتفاق جالبی که برای اصغر افتاد. او اهل روستای حیدرآباد و چهارساله است قبلاً می‌خواست داماد شود با دختردایی‌اش که شش‌ماهه است اما از وقتی‌که به علی‌اصغر کتاب امانت دادم و برایش کتاب خواندم عاشق کتاب‌ها شد و از آن‌ها خوب مراقبت می‌کند و هرروز مادرش را مجبور می‌کند تا برای او کتاب بخواند.

حالا علی‌اصغر نظرش عوض‌شده به مامانش گفته نمی‌خواهد داماد شود می‌خواهد کتاب بخواند تا معلم شود.

ما با باور به اینکه همه‌ی کودکان حق‌دارند کتاب‌های باکیفیت بخوانند سراغ کودکان محروم و در بحران رفته تا این شعار را این‌گونه برای علی‌اصغر و دوستانش معنا کنیم:

“همه‌ی کودکان حق‌دارند بتوانند رؤیاهایشان را به حقیقت رسانند.”

مربی: محمد آذریان

محل اجرا: زابل، سیستان و بلوچستان

بیشتر بخوانید: