بچه‌های عزیز کوچولو در نوبت صبح در کتابخانه حاضر شدند که با هم بعد از یک سری فعالیت ورزشی و شاد و شعر خواندن و هم خوانی راجع به میکروب و چیزهایی که باعث می‌شوند ما دست‌هایمان را بشوییم و وقت‌هایی که لازم است، حرف زدیم .

بعد از آشنایی بچه‌ها کتاب داستان دستهایت را بشوی بلندخوانی را کردیم و بعد از بلندخوانی نیز بچه‌ها راجع به میکروب و نظافت دست‌ها نقاشی‌هایی کشیدند.

آرمیای عزیز هم توی کتابخانه بود، روش کار با آرمیا با بچه‌های دیگر متفاوت است و بعد از کار بچه‌ها که مشغول نقاشی بودند من برای آرمیا کتاب خواندم او عاشق  بالش‌های کتابخانه است و همه‌ی آن‌ها را روی هم می‌چیند و بعد دوست دارد از آن‌جا کتاب گوش بدهد و من با او این کار را انجام می‌دهم چون هم به کتابخانه و هم به کتابخوانی من علاقه زیادی دارد و من دوست ندارم بی‌نصیب بماند و هر روز که بیاید با روش خاص خودش با او کار خواهم کرد و تلاش می‌کنم تایم خاصی برای بچه‌های معلول کتابخانه بگذارم.

بلندخوانی نوبت عصر ما هم راجع به همین موضوع بود و بچه‌ها خیلی خوب الان دیگر با آرمیا کنار آمده اند و اسم او را گذاشته‌اند المر و هر از گاهی همه آن‌ها هم بازی او می‌شوند و خودشان را به رنگ آرمیا درمی‌آورند و گه‌گاهی هم آرمیا هم‌رنگ آن‌ها می‌شود و در جمع ما خوب به بلندخوانی گوش می‌دهد و ما هر هفته را تایم کوچکی جشن المر می‌گیریم وقتی آرمیا بیاید و درست مثل المر اولین کاری که بعد از ورودش به کتابخانه انجام می‌دهد پریدن تو بغل من و لبخند انداختن روی لب بچه‌ها است.

نوبت عصر نیز تعداد قابل‌توجهی از بچه‌های گل مهمان من و کتابخانه بودند ما بلندخوانی المر را داشتیم که به درخواست بچه‌ها بود بعد هم گفت‌وگوهایی راجع به نزدیک بودن  شب یلدا و آشنایی بچه‌ها با این آیین و رسوم قدیمی بچه‌ها کاردستی راجع به این موضوع درست کردند و ۱۱ جلد کتاب امانت دادیم و چند جلد هم به کتابخانه برگشت.

محل اجرا: کتابخانه با من بخوان، شهرستان ثلاث، کرمانشاه

بیشتر بخوانید: