بلندخوانی کتاب: داستانک‌های خرگوش حکیم، کتاب خداحافظ راکون پیر، کتاب من دنیا را دوست دارم

بازهم دوشنبه‌ای دیگر از راه رسید و روز رفتن به بهزیستی. در مدرسه همراه با خانم خضری، تصمیم گرفتیم که طبق قولی که هفته پیش به دخترهای گلمان داده بودیم، کتاب داستانک‌های خرگوش حکیم را برایشان بخوانیم.
جلسه قبل ماسک خرگوش را به بچه‌ها داده بودیم و از آن‌ها خواسته بودیم هرکدامشان یک ماسک جهت اجرای نمایش درست کنند. کتاب خداحافظ راکون پیر را هم که به علت ضیق وقت موفق به خواندنش نشده بودیم، را برایشان بخوانیم.

با خانم حجتی برنامه را تلفنی هماهنگ کردم در ارتباط با  کتاب‌های در نظر گرفته از ایشان نظرخواهی نموده و با  نظر مثبت ایشان  قرارمان شد ساعت ۵ بعدازظهر درب بهزیستی.

یک تماس تلفنی با خانم عسگری گرفتم و مثل همیشه از خبر حضور ما  جهت اجرای برنامه خوشحال شدند.

یک ربع به پنج به بهزیستی رسیدم با فشردن زنگ آیفون خانم عسگری با روی باز به استقبال آمد. بچه‌ها طبقه بالا در حال استراحت بودند.

تا زمانی که بچه‌ها حاضر شوند، فرصت را غنیمت شمرده و تا آمدن همکاران در ارتباط باروحیه‌ی بچه‌ها با خانم عسگری گفت‌وگویی داشتم و علی‌الخصوص در ارتباط باکم رویی و کم‌حرفی آن دو دختر گلمان که جلسه قبل، در موردشان صحبت کردم.

انگار علت اصلی کم‌رویی و فاصله گرفتن آن‌ها از جمع کمبود محبت و جلب‌توجه بود، که منجر به بروز رفتارهای خاص و خشونت‌آمیز هم می‌شد. همین‌جا بود که به ذهنم رسید که حتماً در جلسه آینده کتاب سفر به سرزمین وحشی‌ها و من از جایم تکان نمی‌خورم را برای بچه‌ها بلندخوانی کنم و تصمیم گرفتم که در ارتباط باروحیه و رفتارهای خاص دختران عزیزمان با خانم زورمندی که روانشناس مرکز بودند در روزهای بعد گفت‌وگویی داشته باشم.

با آمدن خانم‌ها حجتی و خضری بچه‌ها هم بیدار شدند و با دیدن همکاران ماسک‌هایی را که آماده کرده بودند را باذوق و شوق نشان دادند. با نصب پشت‌صحنه داستانک اول کتاب خرگوش حکیم، بلندخوانی شد. در ابتدا داستانک را بلندخوانی کردم ماسک‌های بچه‌ها را زده و صحنه را برای اجرای نمایش آماده کردیم. هرکدام از بچه‌ها اجرای یک نقش را بر عهده گرفتند. اما همچنان موقع اجرای نمایش که رسید فاطمه از جمع کناره گرفت. اما مسئله این بود که بچه‌ها گاهی حواسشان به این مسئله بود که چهره‌شان به هنگام فیلم‌برداری و عکاسی مشخص نشود و شاید یکی دیگر از دلایل و فاصله گرفتن فاطمه از جمع، همین بود. به همین خاطر سعی کردیم که با استفاده از طرح اجرای کتاب به  شکل نمایش و استفاده از ماسک به حل این مسئله کمک کنیم.

بعدازآن کتاب خداحافظ راکون پیر جهت بلندخوانی برای بچه‌ها پیشنهاد داده شد اما متوجه شدیم که قبلاً این کتاب در کتابخانه مرکز موجود بوده و توسط تعدادی از بچه‌ها مطالعه شده بود، اما هم چنان آن‌ها مشتاق بودند که دوباره این کتاب بلندخوانی شود. کتاب را بلندخوانی کردم. خانم خضری با ایفای نقش راکون پیر بچه‌ها را همراهی کردند تا نمایش این کتاب هم  اجرا شود.

انگار عده‌ای از بچه‌ها مرگ والدین را به‌عنوان امری طبیعی پذیرفته بودند وعده‌ای هم وجود والدین بد سرپرست را مساوی با مرگ آن‌ها می‌دانستند.

در ادامه کار باهدف آموزش حفظ محیط‌زیست کتاب من دنیا را دوست دارم  توسط خانم خضری بلندخوانی شد و بعد از پرسش و پاسخ از مخاطبین خواسته شد که با استفاده از وسایل دورریختنی ( من‌جمله قوطی‌های رانی که از ما پذیرایی کرده بودند) برای جلسه آینده کاردستی درست کنند.

مربیان: خانم‌ها حجتی و خضری

محل اجرا: بهزیستی ملیکا، سیرجان، کرمان

بیشتر بخوانید: