این جلسه با بچه‌ها پس از احوال‌پرسی و گفت‌وگوی آزاد به صحبت کردن در مورد چگونگی مکان سرزمین بهار پرداختیم و توجه بچه‌ها را برای کشیدن نقاشی سرزمین بهار بارنگ انگشتی جلب کردم.

حین کشیدن نقاشی سرزمین بهار خواستم با مطرح ساختن سؤالاتی همراه بچه‌ها وارد گفت‌وگو شوم.

بچه‌ها سرزمین بهار چه چیزهایی داشت؟

چه چیزی سرزمین بهار را دونیم کرده بود؟

چه رنگ‌هایی در سرزمین بهار می‌بینید؟

بعد از شنیدن پاسخ‌های بچه‌ها نقاشی‌مان نیز به پایان رسید.

بعد از نقاشی با بچه‌ها به نرمش انگشتان دست پرداختیم در همین حال شروع به تنفس فیلی نیز کردیم.

سپس همراه با بچه‌ها به گفت‌وگوی چگونگی رشد گیاهان مراحل رشد انواع میوه‌جات سبزی‌ها گیاهان و غیره پرداختیم و اینکه به کسی که به کاشتن گیاهان می‌پردازد{دهقان} چه می‌گویند. جواب چند تن  از بچه‌ها برایم جالب بود اینکه مادرم دانه‌های پرتقال را داخل گلدان کاشته بود و سبز شد. من داخل باغچه مادربزرگم چند تا دانه لوبیا خاک کردم و رشد کرد الآن من هم دهقان هستم. خیلی دوست داشتم به حرف‌های بچه‌ها گوش بدم و با آن‌ها در این بار گفت‌وگو داشته باشم بعدازآن به خیس کردن عدس جهت کاشتن آن  پرداختیم.

همراه با بچه‌ها برای یک بازی {دست ورزی} شروع به آماده ساختن وسایل بازی‌مان کردیم.

بازی ازاین‌قرار بود که بچه‌ها  به تعداد توپ مشخص جهت عبور از بادکنکی که در درب شیشه‌ای قرار داده‌شده بود با حرکت دست و فشار دادن آن به داخل شیشه تعداد توپ‌های مشخص‌شده را با شمارش تعداد آن‌ها به داخل شیشه می‌انداختند هیجان بچه‌ها در زمان انداختن توپ‌ها در شیشه و مخصوصاً دوباره برداشتن توپ‌ها واقعاً خوشایند بود.

پس از اتمام بازی همراه با بچه‌ها به تمیز کردن کلاس پرداختیم و با به اتمام رسیدن وقت کلاس با هر یک از بچه‌ها خداحافظی نمودم و این جلسه‌مان نیز به پایان رسید.

مربی: آزیتا رسولی

محل اجرا: موسسه توانمندسازی مهروماه، فرحزاد، تهران

بیشتر بخوانید:

فعالیت قبل از بلندخوانی:

سؤال‌هایی درباره این‌که آیا به یاد دارند که نام کتاب چه بود؟ این جلسه تعداد بیشتری از بچه‌ها (۵ کودک) اسم کتاب را گفتند. بعد باز راجع به نویسنده و تصویرگر و نام‌هایشان، صحبت شد.

فعالیت حین بلندخوانی:

برای یادآوری مروری شد بر پیش داستانک‌های جلسه گذشته و سپس ۳ پیش داستانک دیگر هم در ادامه‌ی آن‌ها خوانده شد تا سر میمول. در حین بلندخوانی سؤالاتی از بچه‌ها پرسیده می‌شد که هم از جنس گمانه‌زنی بود برای همراه کردن بچه‌ها: فکر می‌کنید صفحه بعد راجع به چه حیوانی است؟  و هم درباره خود پیش داستانک: چند نفر به نظرتان توی این عکس هستند؟  چند تا دست اینجاست؟ این دست‌ها مال کیست؟ چه چیزهایی توی این کلاس دور است؟ چه چیزهایی توی کلاس نزدیک؟ بیرون پنجره چطور؟ (دور و نزدیک)

فعالیت بعد از بلندخوانی:

به‌عنوان فعالیت انرژی‌دهنده با بچه‌ها تنفس فیلی را انجام دادیم و بعد به آن‌ها گفتم که می‌خواهیم سرزمین بهار را باهم درست کنیم. به هر میز که تقریباً ۳ تا ۴ کودک دور آن نشسته بودند، یک کاغذ بزرگ داده شد و بچه‌ها کل برگه را بارنگ سبز به‌عنوان دشت رنگ کردند. بعضی از بچه‌ها وقتی پرسیدم معمولاً دشت چه رنگی است گفتند: صورتی، نارنجی و من گفتم: توی نقاشی می‌شود دشت و همه‌چیز را هر رنگی که خواستیم بکشیم. ولی بعدازآن باز بچه‌ها دشت سرزمین بهار را باهم گروهی‌شان سبز کردند. بعدازاین که رنگ کردن دشت تمام شد، از بچه‌ها پرسیدم: چه چیز سرزمین بهار را به دونیم کرده بود؟ گفتند: رود و بعد به بچه‌ها برگه‌هایی دادم و از آن‌ها خواستم که رود سرزمینشان را هراندازه و شکلی که می‌خواهند ببرند و به رنگی آبی‌رنگ کنند. باز تأکید کردم اگر دوست دارید می‌توانید رود را هر رنگ دیگری بکنید و بچه‌ها هم سؤال کردند می‌توانیم داخل آن ماهی بکشیم؟ که البته جواب مثبت بود. سپس شکل‌های چهارگوش، سه‌گوش و دایره را با بچه‌ها کار شد و این بار خود بچه‌ها در کلاس شکل‌ها را پیداکرده و نشان دادند.
در ادامه درست کردن سرزمین بهار، بچه‌ها خانه‌ها را به شکل چهارگوش و کوه را به شکل سه‌گوش بریده و با چسب به سرزمین بهارشان چسباندند.

در آخر هم بچه‌ها و من با همراهی هم‌کلاس و میزها را تمییز کردیم.

مربی: مریم آقایی

مکان: مرکز توانمندسازی مهروماه، فرحزاد، تهران

چهار پیش‌داستانک از لولوپی + ۰

امروز جلسه‌ی اول کلاس‌های تابستانیِ این گروه از کودکان بود. ابتدای کلاس هر کس خودش را معرفی کرد. سپس کتاب‌های لولوپی+۰ به کودکان نشان دادم و گفتم: تابستان امسال می‌خواهیم با هم این کتاب را بخوانیم. کمی در مورد تصویر روی جلد و آن‌چه می‌بینند صحبت کردیم و سراغ پیش ‌داستانک سرزمین بهار رفتیم.

چهار پیش‌داستانک سرزمین بهار، عمو کوکو، مرمر خانم و بچه‌ها خوانده شد.

در هر صفحه پس از بلندخوانی بچه‌ها در مورد جزئیات تصاویر صحبت کردند. این که چه چیزهایی می‌بینند، چند تا هستند، …

در صفحه‌ی عمو کوکو در مورد شغل صحبت کردیم. عرفان گفت وقتی بزرگ شد می‌خواهد پلیس شود. احمدولی گفت قاری قرآن، گفت الآن نماز هم می‌خواند. وقتی بزرگ شد در کنار قاری قرآن بودن فوتبالیست حرفه‌ای هم می‌خواهد بشود. مارال و آرمیتا می‌خواستند دندان‌پزشک شوند. نازنین زهرا، دکتر و علی‌اصغر، فوتبالیست.

به نظر احمدولی عمو کوکو خیلی بداخلاق و بدجنس بود. به نظر میثم هم سار سار و سرسر خوشگل بودند.

پس از بلندخوانی هر کس روی یک کاغذ سرزمین بهار را کشید. من هم سرزمین بهار را با دشت در دو طرف یک رود کشیدم. درخت‌هایی در یک سمت رود در فاصله‌های مختلف به رود کشیدم و پرسیدم کدام دور است و کدام نزدیک. بعد داخل کلاس هر کس گفت که چه کسی به چه چیزی دور یا نزدیک است. مثلاً آیدا از همه به در نزدیک‌تر است و احمدولی از همه از در دورتر.

آدم‌هایی با اندازه‌های مختلف هم کشیدم و کمی در مورد کوچک و بزرگ باهم حرف زدیم.

عرفان به انتخاب خودش به‌جای سرزمین بهار، یک نقاشی خیلی بامزه از بچه‌های عمو کوکو که پشتش سوار شده‌اند کشید. هفته‌ی بعد از نقاشی عکس می‌گیرم.

بعد از کشیدن سرزمین بهار سراغ تمرین‌های دست‌ورزی کشیدن خط‌های عمودی، افقی و مورب رفتیم. من روی یک کاغذ خط‌ها را می‌کشیدم و هر یک از کودکان روی کاغذ خودش در همان جهت خط می‌کشید.

به‌عنوان فعالیت آخر برای هر یک از کودکان تصویر شخصیت‌های کتاب را روی کاغذ کشیدم. هر کس شخصیتی که داشت را رنگ‌آمیزی کرد و دور آن را برید. با چسباندن نی پشت هر تصویر ماسک‌های کاغذی درست کردیم تا جلسه‌های بعد با آن‌ها بازی کنیم.

پیش از پایان نشست، یک‌بار دیگر با استفاده از ماسک‌ها افراد خانواده‌ی عمو کوکو، تعداد، و بزرگ‌تر و کوچک‌تر بودن بچه‌ها را مرور کردیم.

در پایان چون بچه‌ها دوست داشتند ماسک‌ها را با خودشان ببرند، هرکسی ماسک خودش را برداشت و قرار شد دفعه‌ی بعد با خودشان بیاورند که امیدوارم بیاورند.

مشاهدات:

نازنین زهرا با برادرش علی‌اصغر آمده بود و ابتدای کلاس خیلی کم‌حرف بود. یک‌بار که علی‌اصغر رفت پایین چسب بیاورد، نازنین زهرا هم بعد از چند دقیقه گفت، من هم می‌روم. اما کم کم تا آخر کلاس بهتر شده بود.

آیدا با مادر و خواهر کوچکش آمده بود و حاضر نبود داخل کلاس بیاید. زمان زیادی را با مادرش بیرون کلاس ایستادند و به‌هیچ‌وجه حاضر نبود بیاید داخل کلاس. پس از مدتی راضی شد با خواهر و مادرش بیاید و ته کلاس روی صندلی بنشینند. باوجودی که حرفی نمی‌زد در فعالیت‌ها شرکت کرد. آخر کلاس که ماسکش با ماسک یکی دیگر از بچه‌ها جابه‌جاشده بود، ماسک خودش را خواست.

احمدولی در مورد افغان بودن و سفرهای پدرش به افغانستان و سوغاتی‌هایی که برای او آورده، زیاد حرف می‌زد.

مربی: هورزاد عطاری

محل اجرا: موسسه توانمندسازی مهر و ماه، فرحزاد، تهران

کتاب لولوپی+۰

فعالیت قبل از بلندخوانی:

شروع اولین جلسه من بود. در قدم اول با کمک بچه‌ها  میز و صندلی کلاس را برای بلندخوانی آماده کردیم و بعد با بچه‌ها فعالیت تنفس فیلی را انجام دادیم که برایشان خوشایند بود و بعد هریک از بچه‌ها خودشان را معرفی کردند و راجع به کلاس‌های با من بخوان صحبت کردیم و بچه‌ها دوست داشتند همه‌روزه کلاس برگزار شود‌.

فعالیت حین بلندخوانی:

ابتدا کتاب را برایشان نشان دادم و بعد اسم نویسنده و تصویرگر کتاب را معرفی کردم و علاقه نشان دادند. قبل از شروع خواندن کتاب از بچه‌ها پرسیدم که فکر می‌کنید دشت چگونه جایی باشد تا حالا رفته‌اید؟ در پاسخ گفتند: بله شاید جایی باشد که (درخت، آسمان، کوه، رودخانه، خانه، آدم و پر از چمن باشد.) و بعد شروع کردم به خواندن سرزمین بهار بچه‌ها که تصویر کتاب را دیدند خوشحال شدند که همان چیزهایی که خودشان حدس زده بودند را دیدند. در حین بلندخوانی از بچه‌ها پرسیدم در تصویر چه چیزی را می‌بینند که بالا قرار دارد؟ در پاسخ گفتند: (ابر، آسمان) پرسیدم چه چیزها در پائین تصویر مشاهده می‌کنید؟ (کوه، درخت) و بعد راجع به دونیم صحبت کردیم پرسیدم آیا می‌دانید دونیم یعنی چی؟ در پاسخ گفتند: بله یعنی دو قسمت کردن دو نصف کردن و بعد گفتم که اگر که یک وسیله را دونیم کنیم به دو قسمت مساوی نصف می‌شود. گفتند نه شاید یک قسمت کوچک یک قسمت بزرگ شود. بعد گفتم که سرزمین بهار را مشاهده کنید که دونیم شده است این سوء رود و آن سوء رود بعد دیدند که سرزمین بهار دونیم غیرمساوی است‌ و خوشحال شدند که حدسشان درست بوده. از بچه‌ها خواستم که درختان هر دو سوی رود را بشمارند و بگویند کدام طرف زیادتر و کدام طرف کمتر است. بعد توجهشان را به خطوط عمودی و افقی جلب کردم. پرسیدم آیا خطوط عمودی و افقی را در تصویر می‌بینند که باکمی مشاهده و فکر گفتند: بله. بعد گفتم: در کلاس چه چیزی می‌بینند؟ که خط عمودی و افقی داشته باشد. گفتند: (خطوط پنجره، تخته، کمد، در) و بعد پرسیدم رود کدام طرف در حال جریان است؟ گفتند: به پائین، پرسیدم چه چیزی در تصویر دور از همه است؟ (ابرها) و چه چیزی نزدیک‌تر از همه است؟ (کوه‌ها)

فعالیت بعد از بلندخوانی:

کتاب کارورزی چترباز را برایشان نشان دادم. از بچه‌ها پرسیدم که باران از کجا به‌طرف زمین می‌بارد؟ گفتند: از بالا به پائین.بعد از یکی از بچه‌ها خواستم که یک‌کاسه پر از آب را داخل سطل بریزد. که همه بچه‌ها مشاهده کردند که آب از بالا را به پائین داخل سطل می‌ریزد و با مشاهده برایشان لذت‌بخش بود و همه این فعالیت را انجام دادند و بعد تصویر ماشین را برایشان نشان دادم از بچه‌ها پرسیدم که ماشین کدام طرف می‌رود چپ یا راست؟ در پاسخ چپ. ماشین جلو یا عقب می‌رود؟ گفتند: جلو. بچه‌ها به خطوط عمودی و افقی ماشین هم توجه کردند. از بچه‌ها خواستم نقاشی بکشند که خط عمودی و افقی داشته باشد. بچه‌ها نقاشی(آمدن باران، خط‌های روی خیابان، جریان آب دریا، ساقه گل، خانه) خطوط عمودی و افقی را نقاشی کشیدند. با بچه‌ها یک فعالیت انجام دادیم. یک مداد را گذاشتم سمت چپ و یک کتاب را سمت راست و از بچه‌ها خواستم که بگویند کدام وسیله در کدام طرف دستش قرار دارد. فعالیت بعدی یک لیوان را پائین میز و کاسه را بالای میز گذاشتم و از بچه‌ها خواستم که بگویند کدام وسیله در کجا قرار دارد. بعد یک لیوان را نزدیک یکی از بچه‌ها و کاسه را دورتر گذاشتم و از بچه‌ها خواستم  که بگویند کدام وسیله دورتر و کدام وسیله نزدیک‌تر است. بعد یک سطل را برای بچه‌ها نشان دادم که از نزدیک بزرگ به نظر می‌رسد اما اگر از ما دورتر بشود کوچک‌تر به نظر می‌رسد که بعد از یکی از بچه‌ها خواستم که پائین کلاس دورتر برود و ازآنجا برایمان نشان دهد. بعد بچه‌ها به درک این موضوع پی بردند. بعد از بچه‌ها خواستم دو تا قطار مخالف جهت درست کنند و از بچه‌ها پرسیدم که کدام قطار رو به سمت جلو و کدام قطار رو به سمت عقب درحرکت است. بعد بنا برکمی وقتی‌که داشتیم با بچه‌ها بازی هر کی شکلک دربیاورد را بازی کردیم  بچه‌ها خیلی پرانرژی و خوشحال شدند‌ و بعد با کمک بچه‌ها میز و صندلی‌ها را تمیز و مرتب کردیم و نشست بلندخوانی به‌خوبی به پایان رسید.

مربی: سمیرا رسولی

محل اجرا: موسسه توانمندسازی مهروماه، فرحزاد، تهران