امروز برای بچههای ۲ تا ۱۲ سال زلزلهزدهی سرپل ذهاب و کوئیک حسن، نشست بلند خوانی داشتیم. به علت ازدیاد بچهها، آنها را به چهار گروه تقسیم کردیم. مجری اجرای طرح برای یکی از گروهها، من بودم که داستان المر را با محوریت موضوع تفاوت، بلندخوانی کردم. هنگام بلندخوانی در سرپل ذهاب وقتی به قسمت غلتیدن المر در توتهای وحشی رسیدم، احمدرضا و حدیث آن را با غلتیدن زمین در زلزله مقایسه کردند. در پایان خوانش، کاردستی المر را درست کردیم و از ریسمان چند رنگی که با بچهها درست کرده بودیم، آویزان کردیم. در روستای کوئیک حسن هم کتاب المر را بلندخوانی کردم و بعد از بلندخوانی، کاردستی را به سر در چادری زدیم و احداث کتابخانهی کوئیک حسن را اعلام کردیم. مسئولیت کتابداری و کتابخوانی را هم به خود بچهها محول کردیم.
مربی: نسرین میرزایی
محل اجرا: سرپل ذهاب و کوئیک حسن
اولین ایستگاه بلندخوانی، پارک ورودی شهرستان سرپل ذهاب بود. کتاب خرگوش کوچولوی ترسو را برای کودکان دو تا چهار سال بلند خوانی کردم. طی خوانش کتاب، تلاش میکردم تا بچهها احساساتشان را در غالب ترس و خنده بروز دهند. در پایان، از احساس ترس بهعنوان احساسی عادی و همگانی یاد شد.
در روستای کوئیک حسن، طی گردش در روستا، چهار نفر رو به جمع بقیهی بچهها دعوت کردم. به بچهها در ساختن کاردستی المر کمک کردم و برای ۴ نفر از کودکان کوچکتر بین ۳ تا ۵ سال، کتاب خرگوش کوچولوی ترسو را خواندم. اسمی از زلزله برده نشد، اما هیجانات بچهها با خنده تخلیه میشد. یکی از دختربچههای کوچکتر که از شدت ترس مشکل لکنت پیدا کرده بود و از چادر بیرون نمیآمد، در طی خواندن کتاب، بیشترین توجه را داشت. بعد از تمام شدن کتاب، در بازی والیبالی که همانجا راه انداختیم شرکت کرد. بعد از بازی، ما به جمع بقیهی کوکان پیوستیم، اما او نیامد ولی از درون چادر جایی را برای نشستن انتخاب کرد که ما را ببیند. در لحظات پایانی با مادرش کنار ون آمده بود و ما را بدرقه میکرد.
مربی: نرگس داوودی
محل اجرا: سرپل ذهاب و کوئیک حسن