فعالیت پیش از بلندخوانی:
اشکال درخت سیب، راسو و مرگ روباه که محور تغییرات روند داستان هستند، از قبل روی مقوا درآورده شده بودند، این شکلها در اختیار بچهها گذاشته شدند و قرار شد دوبهدو باهم همکاری کنند و شکلها را بهعنوان الگو استفاده کنند و اطرافش را رنگ کنند.
از بچهها پرسیده شد در تصویر روی جلد چه میبینند. گفتند: گرگ، روباه، سنجاب، روحش از بدنش بیرون شده
فعالیت حین بلندخوانی:
از بچهها در مورد خطخطیهای روی تصویر کتاب پرسیده شد. گفتند: دیدهاند که بعضی بچهها کتابها را خطخطی میکنند یا کتابهایی به امانتگرفتهاند که خطخطی بودهاند، کتاب جلو برده شد که تصویر را ببینند و لمس کنند و توضیح داده شد که تصویرگر خطها را کشیده است، یکی از بچهها گفت: چون اینها میدوند خطخطی شده است. بچهها تصویر راسو را که الگویش را دیده بودند شناختند.
پرسیده شد که چرا روباه گفت: جز زنبورها در بهار؟ یکی از بچهها پاسخ داد چون گردهافشانی میکنند.
پرسیده شد چرا فقط روباه میتواند جادو را باطل کند؟ چون خودش آرزو کرده است.
بچهها حیواناتی را که روی درخت سیب گیرکرده بودند در تصویر پیدا کردند. حدس زدند که روباه میخواست مرگ بالای درخت گیر بیافتد برای همین از او خواست برایش سیب بچیند. از بچهها پرسیده شد چرا همسر روباه مرد درحالیکه مرگ بالای درخت گیر افتاده بود؟ چون مرگ خودش را گیر انداخته بود نه مرگ همسرش را.
پرسیده شد فکر میکنند چرا زندگی به مرگ نیاز دارد؟
یک سؤال در خود متن بود:
اگر غیرازاین بود، هیچ موجود زندهای دیگری نمیمرد … آنوقت چه وضعیتی برای زمین پیش میآمد؟ یکی از بچهها جواب داد آنوقت جمعیت زمین زیاد میشد، پرسیدم اگر جمعیت زمین زیاد بشود چه میشود؟ جوابی نداشتند، از من هم نپرسیدند که چه میشود.
ترجیح دادم اجازه بدهم این سؤال بازبماند ولی دلم میخواست که تأکید رویش باقی بماند برای همین
بعد از «زندگی به من نیاز دارد» از آنها پرسیدم فکر میکنید چرا زندگی به مرگ نیاز دارد؟ و وقتی جوابی نداشتند بلافاصله خواندن را ادامه دادم، روباه هم پاسخی ندارد و بعداً جواب را درک میکند، «روباه پاسخی ندارد...» چیزی اضافه نکردم و رفتم سراغ صفحه بعدی که زیاد در خلأ نمانند و خودشان جواب را پیدا کنند، چون صفحات بعدی ناخودآگاه جواب این سؤال را در خودشان داشتند، نوههای روباه بچهدارند و بچههای آنها هم بچهدارند و تعداد زیادی روباه اضافه شدند، در مقابل دوستان روباه مردند و روباه کسی رو نمیشناسد و همینطور ادامه پیدا میکرد: مریض میشود و …
به نظرم آمد شاید نگاه به این شکل به مرگ یک موضوع جدید برای بچهها بود و چون این کتاب در فضای تخیل و جادویی طرح موضوع کرده بود، ترجیح دادم خود کتاب با بچهها حرف بزند، سؤالاتم زیاد نبود و خیلی تأکید نکردم روی موضوع که مبحث را بزرگ سالانه باز نکنم و از فضای کتاب جدا نشوند.
فعالیت پس از بلندخوانی:
بچهها با استفاده از پیشدستیهای یکبارمصرف ماسک روباه را درست کردند.
مربی: سپیده قلی پور
محل اجرا: موسسه توانمندسازی مهرو ماه، فرحزاد، تهران