کتاب گرگ در قفسه ی لباس اثر نیرهی تقوی یکی از کتابهای مورد علاقهی کودکان در کتابخانهی «با من بخوان» گوریه از توابع بخش شعیبیه شهرستان شوشتر در استان خوزستان است. کودکان عضو این کتابخانه بارها از کتابداران میخواهند تا این کتاب را برایشان بخوانند!
گرگ در قفسهی لباس داستان سادهای دارد و موضوع آن برگرفته از دنیای کودکی است.
پسرکی از تنهایی و تاریکی میترسد. او همیشه نگران است که گرگ سراغاش بیاید. مادرش همیشه به او میگوید که گرگ به شهر و آپارتمان نمیآید و در جنگل است.
اما این حرف پسرک را راضی نمیکند. تا اینکه یک روز پسرک از داخل کمد لباس صدایی میشنود که میگوید: «گرسنه هستم از خوراکی خودت به من هم بده!» گرگی بین لباسهاست! این گونه است که پسرک و گرگ با هم دوست میشوند، سیبزمینی میخورند، بازی میکنند و نقاشی میکشند.
پسرک از گرگ میخواهد برایاش قصه بگوید. خود پسر برای گرگ قصهی شنگول و منگول را میگوید. قصهای که در آن گرگ بچهها را میخورد.
اما گرگ قصهای میگوید از جنگلی پر از قفسه لباسهای رنگارنگ. کودک که پیش از این از ترس گرگ نمیخوابیده، اینبار با قصهگویی گرگ به خوابی آرام فرو میرود و گرگ هم به درون قفسهی لباس برمیگردد.
خالق این اثر با تاکید و تمرکز بر موضوع ترس از ناشناختهها در کودکان تلاش کرده است شرایطی ایمن را، در قالب داستان، فراهم کند تا مخاطب با موضوع ترس روبهرو شود.
یکی از کتابداران کتابخانهی گوریه برایمان نوشته است که یکی از کودکان آنقدر با این کتاب ارتباط برقرار کرده که چند روز پیش کودک دیگری از بستگاناش را با خود به کتابخانه آورده است تا کتابدار این کتاب را برای او هم بخواند. این تجربه را در ادامه بخوانید:
- تاریخ: خرداد ۱۴۰۰
- مکان : استان خوزستان، شهرستان شوشتر، گوریه
- عنوان کتاب: گرگ در قفسه ی لباس
- تعداد کودکان : ۲ نفر
- مربی-بلندخوان: سیده سهیلا موسوی
دیروز وقتی در کتابخانه در حال مطالعه بودم، محمد، عضو فعال کتابخانه، به همراه پسردایی کوچکاش، یوسف، وارد کتابخانه شدند. پس از سلام کردن، محمد بلافاصله به من گفت: «خاله میشه کتاب گرگی که توی قفسههای لباس بود رو برامون بخونی؟»
ما قبلاً کتاب گرگ در قفسه ی لباس را برای کودکان بلندخوانی کرده بودیم. محمد هم پیش از این چندین بار این کتاب را خوانده بود و علاقهی زیادی به آن داشت.
محمد کتاب را از لابهلای کتابها پیدا کرد و برایام آورد و با هم خواندن کتاب را شروع کردیم. هنگام خواندن یوسف کوچولو گفت:
«خاله من فهمیدم چرا پسر کوچولو از گرگ میترسید چون در اتاقاش یک کتاب هست که رویاش عکس گرگ داره» و به تصویر کتاب اشاره کرد.
محمد بلافاصله به او گفت: «نه، او بعداً با گرگ دوست میشه!» وقتی داشتم ادامهی داستان را میخواندم یوسف با دیدن تصویر آشپزخانه گفت: «من هم همیشه وقتی مامانام آشپزی میکنه میرم پیشاش و او کمی از غذا رو به من میده.»
آنها با دیدن نقاشیهایی که گرگ و پسرک کشیده بودند گفتند که تصویر پروانه و خانه و حتا تصویر گرگ را کشیدهاند. محمد ذوقزده گفت: «آنها هم مثل ما نقاشیهاشون رو به دیوار چسبوندن!» و با دست به دیوار کتابخانه اشاره کرد و رو به یوسف گفت: «ببین، خاله نقاشیهای ما رو به دیوار زده…»
کتابخانهی کودکمحور گوریه از جمله کتابخانههای «با من بخوان» است که کتابداران و ترویجگران آن، خانمها آمنه پورتقی، سیده سهیلا موسوی و آقای فرحان حمدی، میکوشند با وجود همهی مشکلاتی که همهگیری کرونا به وجود آورده است، به کار خود ادامه دهند و ارتباط کودکان این منطقهی پرجمعیت را با دنیای کتابها حفظ کنند.
عکسهایی از فعالیتهای کتابخانه گوریه