هفته گذشته روز ۱۰ تیرماه روز ملی صنعت و معدن بود. به همین مناسبت به ترویجگران «با من بخوان» پیشنهاد کردیم اگر در نزدیکی محل زندگی آنان معدنی وجود دارد کودکان را به بازدید از معدن ببرند یا معدنکاران را به کتابخانه و جمع کودکان دعوت کنند.
ترویجگرانی از قشم و کرمانشاه به این پیشنهاد پاسخ مثبت دادند و نتیجهی آن خلق لحظههای زیبای همنشینی با معدنکارانی بود که در سختترین شرایط برای برآوردن نیازهای جامعه در تلاشاند، سختکوشانی که اغلب فراموش میشوند جز هنگامی که رخدادی غمبار آنها را خبر رسانهها میکند. حضور کتابها، قصهها، لبخندها و هیاهوی کودکان در محیطی که در آن غیر از گرد و غبار و کشمکش سنگ و آهن خبری نیست، تعبیر زیبایی بود از کتاب «معدن زغال سنگ». کودکان و ترویجگران گروه «با من بخوان»، به نمایندگی از موسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و به پاس زحمات آنان «که بانگ خروس و ستاره، نسیم با آفتاب، آب رود و گل را جا میگذارند و برای دیگران به معدن میروند»، نسخههایی از این کتاب را به کارگران معدن اهدا کردند تا هم خود بخوانند و هم برای فرزندانشان هدیه ببرند.
کرمانشاه – ثلاث باباجانی
کودکان عضو کتابخانهی ثلاث باباجانی این روز را با کارگران معدن سنگ و کارخانه سنگشکن و دانهبندی شن و ماسه و آسفالت میدان تفلی جشن گرفتند. چهل و پنج کودک و نوجوان عضو کتابخانهی «با من بخوان» با لبخند و شیرینی به دیدار این کارگران رفتند و کتاب «معدن زغال سنگ کجاست؟» را به آنان هدیه دادند.
این معدن و کارگاه مجاور آن در ۱۰ کیلومتری ثلاث باباجانی قرار دارد و ۱۲ کارگر و چند راننده و دو نگهبان در آن مشغول به کار هستند و ساعات زیادی از شبانه روز را در این محیط پر از دود و گرد و خاک سپری میکنند. کارگران نمیدانستند آن روز، روز معدن است و با دیدن کودکان بسیار خوشحال و شگفتزده شدند.
در این بازدید کودکان از نزدیک با سرپرست و مسئول کارگاه و دیگر کارگران دیدار و مصاحبه کردند. مسئول کارگاه پس از خوشآمدگویی دربارهی کار سخت کارگران معدن به کودکان توضیحاتی داد و با شکیبایی بسیار به تمام پرسشهای کودکان پاسخ گفت.
اپراتورهای بخشهای آسفالت و دانهبندی شن و ماسه هم اتاق فرمان را به کودکان نشان دادند و دربارهی طرز کار دستگاهها برایشان توضیح دادند. همچنین کارگران تمام مراحل از بیرون آوردن سنگ از دل معدن تا تبدیل آن به شن و ماسه، آسفالت سرد و گرم، دستگاه فک و خردکن سنگ، سیلو و نوار نقاله و… را یک به یک برای کودکان شرح دادند و به این ترتیب بچهها از نزدیک و با اشتیاق زیاد با کار در معدن سنگ آشنا شدند.
در این سفر شهردار ثلاثباباجانی و معاون ایشان نیز تمام وقت کودکان و کتابداران را همراهی کردند که از آنان سپاسگزاریم.
هرمزگان – جزیرهی قشم – رمکان
حسنی عقیلی از ترویجگران «با من بخوان» در جزیرهی قشم در روز ملی صنعت و معدن به معدن مارن و آهک رمکان رفت و برای کارگران زحمتکش کتاب «معدن زغالسنگ کجاست؟» را بلندخوانی کرد. این کتاب به همهی کارگران معدن تقدیم شده است، این ترویجگر فعال هم به نوبه خود به هر یک از کارگران این معدن یک نسخه از این کتاب را هدیه داد تا این هم قدردانی کوچکی از این پدران باشد و هم فرزندان آنان با خواندن این کتاب بیشاز پیش به پدرانشان افتخار کنند.
خانم عقیلی برایمان نوشته است: «چندین هفتهی پیاپی طول کشید تا توانستم اجازهی ورود به معدن را بگیرم. خیلی هیجانزده و خوشحال بودم چون تا به حال تجربهی بلندخوانی برای بزرگسالان را نداشتم به ویژه برای پدران سختکوش معدن!
سرانجام در روز ۱۰ تیرماه به همراه همسرم به این معدن و کارخانهی سیمانی که برای بهرهبردای از این معدن عظیم راهاندازی شده است رفتیم. کارگران سر پستهای خود مشغول به کار بودند و زمان بسیار کمی اجازه داشتند دست از کار بکشند. چند دقیقهای صبر کردیم و کم کم کارگران یکی پس از دیگری با تعجب و کنجکاوی به سوی ما آمدند. نخست خودم را معرفی کردم و این روز را به آنها تبریک گفتم. کارگران معدن که خبر نداشتند که امروز روز معدن است بسیار خوشحال شدند.
بعد از تبریک و احوالپرسی تلاش کردم برای این کارگران عزیز کمی از ویژگیهای کتاب باکیفیت بگویم و اینکه کتابخوانی چه اهمیتی برای کودکان دارد. کتابها را به آن ها هدیه دادم و سپس خیلی کوتاه بخشی از کتاب را در آن فضای پر سر و صدا و در میان وزش باد شدید برای آنها بلندخوانی کردم.
پس از بلندخوانی میتوانستم خوشحالی را در چهرهشان ببینم. من هم بسیار خوشحال بودم چون دستکم توانسته بودم در میان این روزهای تکراری و پرمشقت، امروز فضای متفاوتی را برایشان فراهم کنم. امیدوارم امشب که به خانه برمیگردند کتاب معدن زغالسنگ کجاست را با فرزندانشان سهیم شوند.»