نام کتاب: دویدم و دویدم (به مناسبت هفته مشاغل)
مربیان: منیژه نصیری،فریده جوزی،ستاره آزادبخت
تعداد: شیفت اول ۱۲ نفر، شیفت دوم ۱۴ نفر، شیفت سوم ۱۳ نفر
تاریخ: یکشنبه ۱۴۰۱/۲/۴
امروز تصمیم بر آن شد که کتاب «دویدم و دویدم» را بلندخوانی کنم. وقتی کتاب را به کودکان نشان دادم پرسیدم تا بهحال کسی از شما این کتاب را به امانت برده که بخواند؟ تعدادی از کودکان دست خود را بالا بردند. محمدحسن گفت: «این کتاب شعر است» من از اینکه این کودک شعر بودن داستان کتاب را خیلی خوب یادش بود و تفاوت شعر و نثر را درک کرده بود هم متعجب و هم خیلی خوشحال شدم و تشویقش کردم. کودکان دیگر نیز قسمتهایی از کتاب را یادشان بود.
شروع به خواندن که کردم، هر قسمت را که میخواندم در مورد شغل وپیشهای که در تصویر بود با کودکان گفتوگو هم میکردم و دربارهی وسایل مورد نیاز هر یک از مشاغل سوال میپرسیدم: «برای خیاطی کردن چه وسایلی لازم است؟» پاسخ کودکان قیچی و نخ بود. بعد در مورد شغل پدر ومادرهای بچهها حرف زدیم یکی دو نفر از کودکان با اصرار پدر خود را پلیس و آتش نشان معرفی میکردند درصورتی که ما میدانستیم شغل پدر آنها این نیست. انگار شغلی را که دوست داشتند پدرشان داشته باشد به عنوان شغل پدر معرفی میکردند. درمواجهه با این موضوع فکر کردم که اگر به صورت مستقیم به این کودکان بگویم که: نه، این که میگویید شغل واقعی پدر شما نیست، برخورد صحیحی نیست. پس سعی کردم اول از کنار موضوع رد شوم تا در فرصتی مناسب به صورت غیرمستقیم به کودکان بگویم که هر کس غلی دارد و همهی شغلها مهماند تا بتوانند شغل واقعی پدرشان را بگوید و همین کار را هم انجام دادم و به نظرم کودکان هم منظورم را خوب متوجه شدند.
فعالیتی که در نظر گرفته بودیم این بود که تصویری از مشاغل گوناگون و ابزارشان را به کودکان نشان میدادیم و از هر کدام میخواستیم ابتدا نام شغل را بگویند و بعد نام ابزار مربوط به آن شغل را که در تصویر میبینند بگویند که در هرشغل با چه ابزاری سروکار دارند.
کتاب «دویدم و دویدم» را میتوانید از هدهد خریداری کنید.