موقعیت مکانی: استان تهران، خیابان مولوی، انتهای خیابان رئیس عبداللهی، یا انتهای بازار پردهفروشها. بعد از کوچه معروف خانی، روبهروی ساختمان پزشکان بدونمرز، دبستان شهید قاسم داوودی
تعداد دانشآموزان: ۳۰ نفر
آموزگار: مهتاب جناب
کتابخانه مهر و آذر ۸۰
نام کتاب: چگونه میتوان بال شکستهای را درمان کرد
گزارش کار از زبان آموزگار:
اولینباری که یک کتاب را در دو نشست برای بچهها بلندخوانی کردم، اتفاقی بود. خواندن کتاب در کلاس آنلاین طولانیتر از برنامهی من شد. نیمی از کتاب را خواندیم و نیمی دیگر برای روز بعد ماند. آن روز متوجه شدم اشتیاق بچهها برای شنیدن ادامهی داستان بیشتر شده. از لحظهی شروع کلاس، سراغ ادامهی کتاب داستان روز قبل را میگرفتند. این شد که بعضی مواقع این کار را انجام میدهم. یک کتاب را در دو یا سه نشست بلندخوانی میکنم.
دیروز کتاب چگونه میتوان بال شکستهای را درمان کرد، شروع کردم و ادامهی کتاب را امروز خواندم. با توجه به این که در مدرسه بودم. بعضی از بچهها برای آموزش حضوری آمده بودند، تصمیم گرفتم از قابلیت پخش زندهی برنامهی شاد، برای بلندخوانی استفاده کنم.
بچهها از این روش استقبال کردند. تعامل خوبی شکل گرفت. چه با بچههایی که در کتابخانه حاضر بودند و چه با بچههایی که به صورت پخش زنده کلاس را دنبال میکردند.
نشست نخست:
تصویر جلد کتاب را در گروه فرستادم و کتاب را معرفی کردم. از بچهها خواستم حدس بزنند که این کتاب دربارهی چه موضوعی است. بچهها حدسهایشان را گفتند.
کتاب را صفحه به صفحه در گروه فرستادم تا بچهها بتوانند با تصویرهای کتاب ارتباط برقرار کنند و تصویرخوانی کنند. بچهها دقت زیادی به جزییات داشتند و این برایم بسیار خوشایند بود. یکی از بچههای کلاس که مادرش او را رها کرده و رفته، توجه عجیبی به مادر پسرک و جزئیات لباس و ظاهر او داشت.
کتاب را تا آنجا که پسرک پرنده را میبیند خواندیم و ادامهاش برای روز بعد ماند.
نشست دوم:
چهار نفر از بچهها در کتابخانه حاضر بودند و بقیه هم در پخش زنده. خواندن کتاب را ادامه دادیم. کتاب را جلوی دوربین میگرفتم و بچهها در تصویر و داستان، سهیم میشدند.
در پایان دربارهی راههایی که به درمان بال شکستهی پرنده منجر شد صحبت کردیم. یکی از بچهها گفت: اگر پسر کوچولوی مهربان نبود، پرنده هیچ وقت درمان نمیشد. یکی دیگر از بچهها گفت: هر وقت مریض میشویم یا جاییمان میشکند، باید صبر کنیم تا خوب شویم.