فعالیت قبل از بلندخوانی:
ابتدا یک زرافه بزرگ روی زمین چسباندم و یک قلب بزرگ برای زرافه گذاشتم و بعد روی زرافه را پوشاندم و فقط قلب زرافه بود، که بیرون بود و روی آن پارچهای نبود. بچهها که وارد کلاس شدند با یک قلب بزرگ روبهرو شدند که هیچ پارچهای روی آن نبود اول پرسیدم این چیست؟ چقدر بزرگ است؟. مهدی گفت: گل است، نرگس گفت: قلبِ.
بعد گفتم: این قلب کی است، بچهها گفتند: نمیدانیم. گفتم: که من شنیدم قلبهای بزرگ خیلی مهربان هستند بیاید از خودش بپرسیم قلب کی هست؟ و یک گوشی پزشکی بازی را روی گوشم گذاشتم تا صدای قلب بزرگ را بشنوم و ببینم بیدار هست، تا از آن سؤال کنیم. گوشی را که گذاشتم، گفتم: بیدارِ و از قلب اجازه گرفتم تا بچهها سؤالات خود را از او بپرسند و بعد گفتم: از او سؤال بپرسید، نرگس گفت تو کجا زندگی میکنی؟ و قلب جواب داد از آفریقا (من از گوشی صدای قلب را میشنیدم و به بچهها جواب میدادم) طاها گفت: تو قلب کی هستی؟ زرافه گفت: نمیتوانم بگویم، شما باید تشخیص بدید و بعد فاطمه پرسید تو توی جنگل زندگی میکنی؟ طاها معلمی گفت: تو بزرگی هیولا هستی؟ و طاها کوچک گفت: که گربه هستی و بچهها شروع کردند به تشخیص دادن و بعد فاطمه بیجنوند گفت: زرافه و بعد گفتم: هر چیزی در مورد زرافه میدانید بگویید و بچهها گفتند: کهبرگ درختان را میخورند و گفتم چرا برگ درختان را میخورند؟ چرا گیاهان روی زمین را نمیخورند؟ طاها معلمی گفت: ممکن است برگهای پایین مسموم باشند زرافه دلش درد بگیرد، یا کثیف باشند.
در مورد خوابیدن زرافه صحبت کردیم که چطوری میخوابد؟ طاها مسرور گفت: مثل سگ و بعد همه زرافه شدند و مثل سگ خوابیدند. وقتی پرسیدیم زرافه با آن قدبلندش چطوری میتواند مثل سگ بخوابد، طاها معلمی گفت: که نه و ادای خوابیدن زرافه روی پاهایش را درآورد و ما هم همه مثل زرافه روی پاهایمان خوابیدیم و نوع دیگری از خوابیدن را هم امتحان کردیم و بعد گفتیم که زرافه بهاندازهی چند تا از بچههای ما هست؟ و بچهها روی زمین در ردیف خط اندازهگیری زرافه دراز کشیدند و دیدیم یک زرافه ماده بهاندازهی چهار نفر از بچههای ما است. بعد گفتیم چند تا بپریم اندازهی یک زرافه میشود و بچهها هرکدام امتحان کردند و بعد گفتیم چند گام راه برویم یا قدم بلند برداریم اندازهی یک زرافه میشود و بچهها هرکدام امتحان کردند.
بعد همهی بچهها را اندازه گرفتم و اندازههای آنها را روی خط اندازهگیری زرافه نوشتم و بعد از روی خط اندازهگیری بلندترین بچهها و کوتاهترین را مشخص کردیم و بعد برحسب بلندترین و کوتاهترین، بچهها را ردیف کردم که خودشان اندازههای خود را ببینند و باهم شعر زرافه را خواندیم.
فعالیت حین بلندخوانی:
ابتدا کتاب را به بچهها نشان دادم و گفتم چه چیزی روی جلد کتاب میبینید و بچهها به یک زرافه و خرگوش که روی زرافه نشسته بود، اشاره کردند و موقع بلندخوانی کتاب را به بچهها نشان میدادم و میگفتم چه چیزی میبینید؟ چون کتاب تصویرهای گویایی داشت بچهها همه درگیر بودند و در مورد عکسها و موضوع کتاب صحبت میکردند و نظر میدادند و نرگس خیلی زیبا حرف میزد بچهها از اینکه همه زرافه را بهجای صندلی میدیدند تعجب میکردند و طاها گفت این حیوانات نمیبینند که این صندلی نیست زرافه است و موقع مقایسهی زرافه با صندلی همه گفتند که صندلی و زرافه اصلاً شبیه هم نیستند و در مورد تفاوتهای این دو حرف زدند.
فعالیت بعد از بلندخوانی:
بازی صندلی دوستی.
ابتدا به تعداد بچهها صندلی آوردیم و موسیقی پخش کردیم و بچهها دور صندلی چرخیدند و بعد که موسیقی تمام شد بچهها روی صندلیها نشستند و بعد یک صندلی کم شد و فاطمه به نرگس جا داد و به ترتیب صندلیها کم میشد و بچهها به دوستانشان جا میدادند و در آخر دو تا پسر ما طاها مسرور و معلمی جا نداشتند و خجالت کشیدند روی پای دخترها بنشینند و پشت صندلی نشستند.
مربی: آزاده غلامی
محل اجرا: کانون نوید زندگی کوشا، تهران
بیشتر بخوانید: