استان تهران، موسسه ندای ماندگار
تاریخ:سه شنبه۱۴۰۰/۴/۱۵
مربیان:فریده جوزی،ستاره آزادبخت و آزیتا صدیقی
موضوع: آواورزی با سیبیلک
وقتی کودکان به کلاس وارد شدند،من مشغول تکمیل کردن ماسک خاله پیرزن بودم تا آنرا برای نمایش امروز آماده کنم و کودکان هم که یکی یکی از راه میرسیدند وکتابهایشان را به خانم آزیتا صدیقی تحویل میدادند تا از کتابخانه، کتاب جدید انتخاب کنند، توجهشان به این ماسک جلب میشد و مدام در موردش سوال میکردند:«خاله این کیه؟»
«میخوایین باهاش چکار کنین؟» «امروز کاردستی داریم؟»
وقتی به آنها گفتم امروز میخواهیم با هم نمایش اجرا کنیم بسیار خوشحال شدند.
از کودکان پرسیدم:«دوست دارید برای نمایش، پارچه مان را روی زمین پهن کنیم یا اینکه از میز استفاده کنیم» اکثرا دوست داشتند میزی جلوشان باشد تا پشتش بروند و نمایش اجرا کنند،که همین کار را کردم.ابتدا یک بار داستانک را برای کودکان بلندخوانی کردم تا با متن و دیالوگهای شخصیتها آشنا شوندو بتوانند نمایش داستانک را اجرا کنند، در همین راستا،از کودکان مهد خواستم که اول آنها یک بار نمایش را اجرا کنند تا کودکان پیش دبستان هم با روال نمایش آشنا شوند، به این دلیل که کودکان مهدِ موسسه، سالهای قبل جزو کودکان پیش دبستان بودند وبا داستانک های کتاب آشنایی دارند.در حین بلندخوانی پرسیدم به نظر شما چرا امروز سیبیلک به خانه خاله پیرزن آمده؟محمد پاسخ داد میخواهد صدای سماور را یاد بگیرد.نام دو بچه گربه ای که در تصویر کتاب نبودند پرسیدم و پاسخ دادند:هن آو بی آ.
صدای قلقل سماور را با هم تکرار کردیم و شعری راکه در داستانک بود خواندیم و در ادامه کودکان در چند نوبت آمدند و با کمک مربیان نمایش را اجرا کردند، اکثر بچه ها دوست داشتند نقش سیبیلک را اجرا کنند و در آخر خودم،ماسک خاله پیرزن را برداشتم و جلوی صورتم گرفتم و گفتم این بار من نقش خاله پیرزن را بازی میکنم و کودکان نیز استقبال کردند و نمایش امروز با خنده، شادی و شوق کودکان همراه شد.