امروز دو نوبت برای دختران عزیزمان کارگاه داشتیم که یکی از داستانکهای کتاب «خرگوش حکیم» نوشته محمدهادی محمدی را خواندیم. عنوان داستانک «خرگوش حکیم اتوبوس میسازد» بود.
خانوم معصومی، یکی از کتابداران کتابخانه، بلندخوانی را انجام دادند. بچهها خیلی خوب با داستان ارتباط برقرار کردند و لذت در چهارهشان مشهود بود. البته خانوم معصومی هم با فراز و فرودهای زیبا و بیانی بااحساس، زیبایی دوچندانی به داستان دادند.
سپس، بچهها به شکل قطار وارد اتاق فعالیت کتابخانه شدند. خانوم معصومی بچهها را گروهبندی کرد و از آنها خواست ابتدا طرح اولیه اتوبوس را روی کاغذ بکشند و سپس با مقوا درستش کنند. بیشتر بچهها فقط تصویر اتوبوس را کشیدند به جز یک گروه که از یک جعبه بازیافتی برای درست کردن استفاده کردند. در پایان از بچهها خواستیم کارهایشان را روی کمد، کنار اتوبوسی بگذارند که پسرها به زیبایی ساخته بودند. به ایشان گفتیم پسرها هم پس از خواندن همین داستان این اتوبوس رو ساختهاند.
در نوبت بعدازظهر، کارگاه آواورزی گروه دوم را داشتیم. ابتدا با یک شعر و چند فعالیت مناسب تنآرامی کردیم. سپس داستانک دوم کتاب «آواورزی با سیبیلک» را بلندخوانی کردیم. بچهها آواها را تکرار و تصاویر را بادقت تصویرخوانی میکردند. یکی از بچهها که بسیار خجالتی بود، در این جلسه تقریبا خجالتش از بین رفت و بهراحتی صدای گاو را برایمان درمیآورد. پس از پایان کارگاه آواورزی، با مادرها به گفتوگو نشستیم که دو پدر هم وارد کتابخانه شدند. از حضور آنها خوشحال شدیم. میتوان امیدوار بود که پدرها هم حضوری فعال در کتابخانه داشته باشند.