روز دختر بود. ابتدا با هدف سرحال شدن بچهها، فعالیت ورزشی انجام دادیم.
جلسه گذشته، کتاب «دویدم و دویدم» نوشته محمدهادی محمدی را در کتابخانه بلندخوانی کرده بودیم. به همراه بچهها درحال درست کردن کاردستی برای صحنه نمایش بودیم تا بعدازظهر نمایش داستان را بچهها اجرا کنند که ناگهان زلزله آمد و بچهها وحشتزده از داخل کانکس کتابخانه بیرون پریدند. میخواستم آرامشان کنم اما نمیشد. یکی را بغل میگرفتم دیگری فریاد میزد.
امیدوارم همیشه دل بچهها در تمام دنیا آرام باشد و اینطور نلرزد.