فعالیت پیش از بلندخوانی:
از بچهها پرسیدم چه فکرهایی داشتید تا حالا؟ من یک فکری داشتم، تو پارک نشستم، خوابم، وقتی بیدار میشوم، واقعاً! همهجا شکلات میشود، درختها هم چوبش از کاکائو. خواب دیدم رفتم تو گروه پرسپولیس… یکی از بچهها گفت خب برو از همین حالا کلاسهای فوتبال… جواب داد: میروم، مامانم دو ماه پیش رفت ثبتنامم کرد… من یکدفعه فکر کردم زمین برعکس شده…من هم یکدفعه فکر کردم بهجای بد شدن خوب میشود.
از بچهها خواستم به جلد کتاب نگاه کنند و بگویند چه میبینند: انار پادار، تخممرغ تاجدار و مشخصات کتاب را خواندم.
فعالیت هنگام بلندخوانی:
«یکجوری رفتار کردم که انگار اصلاً مال من نیست» فکرش چهکار میکند به نظرتان؟ میرود دنبالش، میگوید بیا من تو را دوست دارم…چرا دنبالش میرود؟ شاید اگر تاجش را باز کند داخلش یک رویای خیلی خوشمزه باشد. شاید هم یک رویای خیلی پیشرفته باشد…، مثلاً روباتها صدسال دیگر بیایند، صدسال دیگر ما مردهایم… «وقتی آن دوروبرها بود شادتر بودم …» یکی از بچهها گفت رنگهای سفید و مشکی، رنگی میشوند. «او را به دیگران نشان دادم…» در پایان این بخش پرسیدم: پیرزن درباره چه چیزی فکر میکند؟ میترسد. شاید خودش هم همین فکر را داشته، ولی فکر میکند این واقعیت است؟ بهدردبخور است؟ تاج دارد، پادشاه است، اگر تاجش را بردارد؟ این پسر چه فکر میکند؟-ترسیده و …
فعالیت پس از بلندخوانی:
با کاغذ زردرنگ، نمکدان اوریگامی درست کردیم، بچهها گفتند: شبیه تاج شد. قرار شد داخلش فکرشان را نقاشی کنند، دو نفر بازش کردند و با پانچ رویش سوراخهای متقارن درست کردند، یکی هم حشمدار شد. دو نفر از بچهها دستشان گرفتند و گفتند: این دهانش است و باهم صحبت کردند.
مربی: سپیده قلی پور
محل اجرا: موسسه توانمندسازی مهروماه، فرحزاد، تهران