در ابتدا با بچهها گفتوگو را آغاز کردیم. موضوعاتی مثل: خیال، آرزو، عدم رضایت، عصبی بودن و خوشحال بودن و…
در حین بلندخوانی بچهها راجع به تصاویر و احساس شخصیت داستان حرف میزدند و از تجربیات خودشان میگفتند. مثلاً: اره مثل من که کسی درکم نمیکند یا اینکه اینجا دخترِ عصبی است و …
به آخر کتاب که نزدیک شدیم بچهها با دیدن درخت قرمز و امید و خوشحالی شاد شدند.
از قبل برایشان یک درخت خشکشده آورده بودم که در گلدان گذاشتیم بچهها با کمک هم آن را بالا آوردند و همه به آن رنگ قرمز زدند. از این کار بسیار لذت بردند و مدام میگفتند: میشود خاکش را هم قرمز کنیم دوتا از بچهها هم قایق و دختر داخل آن را با مقوا و پنبه و کاموا ساختند.
مربی: مژگان آقایی
محل اجرا: آوای ماندگار، دروازه غار، تهران