- مکان: تهران
- نام کتابخانه: موسسه ندای ماندگار
- مربیان: منیژه نصیری
- نام کتاب: کتاب «لولو»
- تاریخ: تابستان
در تابستان ۱۴۰۰، مربی پرتلاش موسسه ندای ماندگار تهران، خانم منیژه نصیری، کتاب «لولو» را همراه کودکان بلندخوانی کردند. با هم شرح کاملتری از این فعالیت را میخوانیم:
برای بلندخوانی، همیشه هر کودک به نوبت کتاب مورد علاقه خود را از کتابخانه انتخاب میکند و آن کتاب خوانده میشود. ولی این بار چون همه یک دور کتاب انتخاب کرده بودند، خودم کتاب انتخاب کردم.
هر کودکی بالشتک برداشت و از کودکان خواستم راحت باشند، پیش از آنکه اسم کتاب «لولو» را بگویم، پرسیدم روی جلد کتاب چه میبینید؟
بعضی از کودکان گفتند گرگ است، متین گفت شبیه روباه هم است.
نام کتاب «لولو» را گفتم، سپس شروع به خواندن داستان کردم و در بین داستان، کودکان خاطراتی از حیواناتی که از آنها میترسند تعریف کردند و درباره شخصیتهایی مثل «مومو» و «ممدقلی» که در فضای مجازی و در خانواده و اطرافیان میشنیدند هم صحبت کردند.
لیندا در بین داستان، سوالهای زیادی میپرسید و بچههای بزرگتر از سوال پرسیدن لیندا احساس رضایت نمیکردند و میگفتند چرا این اینقدر سوال میپرسد؟ با توضیح فراوان به کودکان درباره سن لیندا، کودکان قانع شدند و به ادامه داستان پرداختم و پرسیدم خرگوش چه چیزهایی به لولو یاد داد؟
متین گفت: ماهیگیری، شمردن و خواندن و…
در پایان از کودکان خواستم از ترسهای خود نقاشی بکشند. برای کودکان کوچک، نقاشی کشیدن سخت است و به کمک مربی از حیواناتی که از آنها میترسیدند نقاشی کشیدند.
وقتی نقاشی بچهها تمام شد و کودکان مشغول بازی با اسباب بازی بودند، یکی از کودکان آمد و در گوش من گفت: پدر من را هم خاک کردند، چون در کتاب «لولو»، عموی گرگ فوت کرده و لولو و دوستش تام عموی خود را دفن کردند.