- مکان: کرمانشاه- شهرستان: دالاهو- روستا: ریجاب
- نام کتابخانه: کتابخانه با من بخوان ریجاب
- کتابداران: هدی خاطری و فریبا زارعی
- نام کتاب: دستهایم را در باغچه می کارم
- تاریخ: ۲۶ مهر ۱۴۰۰
فعالیت بلندخوانی کتاب «دستهایم را در باغچه میکارم» در کتابخانه با من بخوان ریجاب:
کتابخانه با من بخوان ریجاب، واقع در شهرستان دالاهو استان کرمانشاه، یکی از کتابخانههای فعال «با من بخوان» در غرب کشور است.
در مهرماه سال ۱۴۰۰، کتابداران این کتابخانه، خانمها هدی خاطری و فریبا زارعی، اقدام به بلندخوانی کتاب «دستهایم را در باغچه میکارم» برای کودکان کردند. شرح دقیقتر این فعالیت را در ادامه میخوانید:
در ابتدا کتابهای برگشتی کودکان را ثبت کردم وکم کم با بیشتر شدن تعداد بچهها، تصمیم گرفتیم کتاب «دستهایم را در باغچه میکارم» را بلند خوانی کنیم.
در حین بلند خوانی و برای فعالیت کتاب «دستهایم را در باغچه میکارم»، به هر یک از بچههای ۱۲سال به بالا برگه و مداد دادم و کلمات کلیدی که در شعر میخواندیم را به بچهها میگفتم و از بچهها میخواستم هر حسی که به آن کلمه دارند را بنویسند، یا آن کلمه را در چند کلمه تعریف کنند، یا کلمهای که اولین بار با شنیدن کلمههای شعر به ذهنشان خطور میکند بنویسند.
بچهها در لحظه، تک تک نوشتههایشان را برایم میخواندند و این کار باعث افزایش اعتماد بهنفس و تخیل بچهها و همچنین تقویت مهارت نوشتن در آنها میشد. به طوری که اولین بار، اولین کلمه برایشان سخت بود اما به مرور برایشان عادی شد و همراهی خیلی خوبی داشتند و از احساسهای خودشان میگفتند و به راحتی نظرشان را بیان میکردند.
در بین بچهها، کانی و امیر و حافظ مشارکت خوبی داشتند و نوشتههایشان را در جمع خواندند که باور پیشرفتشان حتی برای من هم سخت بود.
کلمهها عبارت بودند از:
«صدای گنجشک،آفتاب آینه، فصل سرد،کلاغ،عشق،ستاره، گیسوان وباد»
مثلا برای کلمه «آینه»
هاوژین: سکوت و زشت و خوشکلی من رو نشان میدهد
کانیا: مثل خودم
کانی: خودم
سارینا: بدون هیچ سروصدایی چهره تورا به خودت نشان میدهد
امیر حافظ: کمک میکند که خودم را ببینمیا برای کلمه «کلاغ»
هاوژین: سیاهی ،پرواز،صدای بد
کانیا: سیاهی
سارینا: آن قدر سیاه است که انگار توی تاریکی شب گیر کردی
کانی: صدای غار غار به من آرامش میدهد
امیرحافظ: به من حس قشنگی میدهدیا برای کلمه «ستاره»
هاوژین: در اسمان پرواز حرکت میکند و آسمان را روشن میکند
سارینا: مانند چراغ، سرزمین را روشن می کند
کانیا: در شب نورانی است
امیرحافظ: ستاره من را یاد خاطرات میافتم
کانی: در شب نورانی است
و همچنین تحلیلها واظهار نظرات قشنگ وخوبی که از بقیه کلمهها داشتند.طوری که در اخر همگی لذت بردند و گفتند خاله از این به بعد این طوری با کلمات بازی کنیم ونظر خودمان را بازگو کنیم واز تحلیل کلمات وباز کردن آنها به زبان خودشان بسیار لذت بردند.
در اخر وقت هم چند جلد کتاب به امانت بردند ومن هم کتابخانه را مرتب کردم تابرای روزی دیگر آماده باشد.