مکان:تهران، موسسه ندای ماندگار
تاریخ: یکشنبه ۱۴۰۱/۳/۸
تعداد کودکان: شیفت اول ۱۱نفر،شیفت دوم ۱۱ نفر،شیفت سوم ۱۳ نفر
مربیان: منیژه نصیری، فریده جوزی،ستاره آزادبخت
نام کتاب: دوباره المر
ابتدا کودکان کمی خوابآلود بودند. برای همین بازی پانتومیم و بشین و پاشو انجام دادیم تا سرحال شوند. کودکان به این بازیها علاقه داشتند.
برای امروز که هم روز بلندخوانی بود و هم روز جهانی المر بود از کودکان دربارهی المر پرسیدم و بعضی از آنها از کتاب «دوباره المر» صحبت کردند و از علاقهی خود نسبت به کتاب گفتند. در همین حین یکی از کودکان به نام تابش گفت: «من کتاب دوباره المر را امانت بردهام ولی نه پاره کردم و نه خیس و نه خط خطی ولی گم کردهام و هرچه خانه را گشتم نبود.» درباره مراقبت از کتابهایی که به امانت برده میشوند با کودکان صحبت کردم و تابش گفت: «باز میگردم. اگر پیدایش کردم میآورم و بعد کتاب المر را به امانت میبرم.»
در آغاز بلندخوانی کتاب «المر» را به کودکان نشان دادم و رنگهای تن المر را از کودکان پرسیدم. همهی کودکان به خوبی رنگها را میشناختند. نام کتاب و نویسنده را خواندم و وقتی کودکان صفحه اول کتاب را دیدند با تعجب با کتاب خیره شدند و گفتند: «چه قدررر فیل!»
شروع به بلندخوانی کردم کودکان با انگشتهایشان فیل های پیر و جوان، لاغر وچاق، بلند و کوتاه، کوچک و بزرگ را نشان میدادند و با هیجان منتظر بودند که داستان را ادامه بدهیم. وقتی به قسمت توتهای وحشی رسیدیم، پرسیدم: «به نظر شما المر با توتهای وحشی چه کار میکند؟»
محمدجواد گفت: «میخواهد بخوردشان». هنگام خواندن این بخش داستان کودکان با تعجب نگاه میکردند. از آنها خواستم مثل المر روی زمین بغلتند. کودکان با خنده و شادی این کار را انجام دادند. از کودکان پرسیدم: «چرا المر تن خود را به توتهای وحشی زد؟» بهاره گفت: «به خاطر این که دوستاناش را بخنداند»، دلارام گفت: «میخواهد شبیه دوستاناش شود»، اسنات گفت: «المر موقع خواب به خود گفت چرا من رنگی رنگی هستم و برای خودش عجیب بود».
با کودکان دربارهی تفاوت انسانها با هم صحبت کردیم و از آنها پرسیدیم: الان شما شبیه هم هستید؟» به هم دیگر نگاه کردند و گفتند: «نه شبیه نیستیم». گفتم: ما به هم هر شکلی یا رنگی باشیم احترام میگذاریم. مثلاً بعضیها سیاهپوست هستند یا بعضیها سفید یا زردپوست.
داستان را ادامه دایم. هنگام خواندن یکی از کودکان با نگرانی گفت: «الان باران میآید و المر معلوم میشود، و در یکی از تصویر های کتاب که المر خرطومش را بالا می برد و با صدای بلندمی گوید بوووووم ،از کودکان خواستم این کار را انجام دهند و در پایان کتاب که جشن روز المر بود کودکان وقتی تصویر کتاب را دیدند با چشمانی هیجان زده و خوشحال به تصویر نگاه می کردند و اسنات گفت چه قد خوشگل شده اند و اتنا گفت المر همانی است که خودش را رنگ فیلی کرده است.
در پایان به کودکان گفتم امروز روز جهانی المر بود و ما هم امروز ماسک فیل درست میکنیم و مثل فیلهای کتاب آنها را رنگیرنگی میکنیم و کودکان با هیجان بلندشدند و موکت را به جای اول کشاندند و میزها را با کمک هم کنار هم چیدند و چند نفر را مسئول پخش کردند قیچی و چسب و الگوهای برش نخورده شدند. در آخر کودکان فیلهای خود را برش دادند و چسباندند. بعد با گواش و سیبزمینیهایی که شکلهای هندسی، قلب، یا ستاره روی آن کنده شده بود و کار چاپ را به کودکان آموزش دادیم و از آنها خواستیم سیبزمینیها را در رنگها فرو ببرند و صورت و خرطوم و گوشهای فیل را به سلیقه خود تزئین کنند.
روز چهارشنبه به مناسبت روز جهانی المر جشنی در ندای ماندگار برگزار کردیم و کیک بزرگ المری برای کودکان تدارک دیدیم و فیلهایی که کودکان به دست خود درست کرده بودند و کاردستی های کولاژ فیل و ماسکهای فیلی رنگی را در حیاط ندای ماندگار نصب کردیم. با موسیقی تولد المر را جشن گرفتیم.
کتاب «دوباره المر» را از هدهد خریداری کنید.