مکان: استان البرز، محمد شهر، دبستان استقلال
مربیان: زهرا هزاره و خدیجه هزاره
تاریخ:  ۱۴۰۰/۱۲/۱۸
نام کتاب: قورباغه دوست پیدا می‌کند

امروز تصمیم گرفتم کتاب «قورباغه دوست پیدا ‌می‌کند» را برای کودکان بلندخوانی کنم.

پیش از شروع بلندخوانی با کودکان درباره‌ی دوستی، پیدا کردن دوست و این‌که چگونه دوستی‌های‌مان را حفظ کنیم، صحبت کردیم.

در ادامه‌ی این گفت‌وگو از کودکان پرسیدم برای دوست‌شدن با دوست‌های‌شان چه‌کارهایی انجام دادند؟

کودکان پاسخ‌‌های گوناگونی به این سوال دادند. زهرا گفت: به دوستم هدیه دادم، بلافاصله بعد از زهرا، علیرضا گفت: به دوستم گفتم باهم بازی کنیم و او با من دوست شد.

سپس در مورد تصویر روی جلد کتاب از کودکان پرسیدم و آن‌ها نظرات خود را در مورد تصویر گفتند و سعی بر پیش‌بینی داستان داشتند.

زمانی که کتاب را بلندخوانی می‌کردم کودکان در یک یا چند جمله تصویر صفحات کتاب را توضیح می‌دادند.

پس از بلندخوانی از کودکان پرسیدم که خرس کوچولو و قورباغه چه کارهایی انجام می‌دادند؟

یکی از آن‌ها گفت: با هم توپ بازی می‌کردند، یکی دیگر از بچه‌ها گفت: باهم نقاشی می‌کردند، دیگری گفت: قورباغه قبل از خواب برای خرس کوچولو قصه تعریف می‌کرد.

من دوباره از کودکان پرسیدم: خرس کوچولو چرا برگشت؟

باز هم با پاسخ‌های گوناگون روبه‌رو شدم، یکی از کودکان درست‌ترین جواب را به این سوال داد، و گفت چون خرس کوچولو دوستی مثل قورباغه پیدا نکرد.

این گفت‌وگو برای کودکان لذت‌بخش بود بنابراین تصمیم گرفتم سوال دیگری از کودکان بپرسم.

پرسیدم: اگر خرس کوچولو برنمی‌گشت قورباغه چه می‌کرد؟

یکی از کودکان گفت: باید به دنبال دوست‌اش می‌رفت و او را با خود می‌آورد.

برای فعالیت پس از بلندخوانی از کودکان خواستم نقاشی برداشت خود از داستان را بکشند.

آن‌طور که به نظر می‌رسید پس از اتمام داستان کودکان علاقه بیش‌تری نسبت به دوستان خود پیدا کرده بودند.