مکان: تهران، موسسه ندای ماندگار
نام کتاب: الفباورزی با کاکاکلاغه
موضوع: آموزش واک «ج»
مربیان: منیژه نصیری، فریده جوزی، ستاره آزادبخت
تعداد: شیفت اول ۱۲ نفر، شیفت دوم ۱۴ نفر، شیفت سوم ۱۱ نفر
تاریخ: یکشنبه ۱۱/۲/۱۴۰۱
برای شروع آموزش واک «ج» یک جارو به کلاس آوردیم. در هر شیفت با جارو وارد کلاس میشدیم و بدون اینکه صحبتی با کودکان داشته باشیم شروع به جارو کردن قسمتی از کلاس کردیم. کودکان اول کمی با تعجب نگاه کردند و بعد سوالهایی پرسیدند:
- این چیه؟
- رفتی جارو آوردی؟
- خانم میخوای جارو کنی؟
- …
در ادامه، نام این وسیله و کاربردش را از کودکان پرسیدیم. همه به خوبی میدانستند این وسیله برای چیست، بعضی از کودکان میگفتند: «ماهم توی خونمون از این جارو هاداریم» یا اینکه «من با این جاروها خونمون را جارو کردم».
بعد درمورد اینکه جارو چهطور درست میشود و اصلاً از کجا میاد صحبت کردیم و دانههای قرمز رنگی را که گیاه جارو بود، از لابهلای چوبهای جارو جدا کردم و به کودکان نشان دادم و گفتم: «این دانه جارو است وقتی این دانهها در زمین کاشته شود چوب جارو در میآید و بعد آدمها آنها را میچینند و جارو درست میکنند. در مورد انواع جارو با کودکان صحبت کردیم. افشین موقع گفتن انواع جاروها، «جارو برقی» را «جارو برکی» تلفظ میکرد که با او و با کودکان دیگر تمرین کردم ولی باز تلفظاش درست نشد. از مادرش خواستم در خانه هم با او تلفظ را تمرین کند.
در شیفت دوم به کودکان گفتم: «امروز الفباورزی داریم اگر گفتید من چرا با خودم جارو به کلاس آوردم؟» ابتدا کودکان پاسخ دادند: «برای اینکه کلاس را جارو کنی؟» یا «برای اینکه کارِ جارو را به ما یاد بدهی؟» گفتم: «درسته، ولی ربطش به الفبا چیه؟»
پرستو جوابم را داد و گفت: «چون امروز میخوای واک «ج)» را بهمون یاد بدی و جارو اولش ج داره».
بعد از اینکه مشخص کردیم واک «ج» روشن است، شعر واک را با کودکان تمرین کردیم بعضی کودکان در تلفظ واک «ج» و «چ» را با هم اشتباه میکردند که چند بار با آنها تکرار کردیم و قبلش از کودکان پرسیدم: «اگر گفتید واک «ج» شبیه کدام واکی است که ما قبلاً یاد گرفتهایم؟» حمیدرضا سریع از جا بلند شد و واک «چ» را که به درخت الفبا آویزان بود نشانم داد و گفت: «این واک». پرسیدم: «این چه واکی بود؟» گفتند: «واک چ». البته بعضی کودکان یادشان رفته بود و باز چندباری تکرار شد.
دوباره گفتم ولی واک «ج» با واک «چ» یک فرقی دارند؟ گفتند: «این یک نقطه داره ولی اون سه تا».
گفتم: «بله واک «ج» توی دلش یه دونه نقطه داره ولی واک چ سه تا داره».
برای اینکه گوش کودکان را در شنیدن این واک تقویت کنم به کودکان گفتم: «من چهار تا کلمه میگم به من بگید در کدام یک واک ج را میشنوید؟» و بعد از گفتن واژههایی مثل: درخت، کتاب، جرثقیل و فرش حمیدرضا چون داشت خوب گوش میکرد و ردیف اول هم نشسته بود سریع جواب داد: «جرثقیل» و همه تشویقش کردیم و باز چند بار دیگر با کلمات دیگر این بازی را تکرار کردیم و بچهها هم خوششان آمده بود.
داستان کتاب را خواندیم ودر مورد تصویرش هم صحبتهایی شد. اینکه در داستان جوجهتیغی یک گوجه به پشت گرفته بود خیلی برای کودکان هم جالب وهم عجیب بود. مثلاً در شیفت اول اورهان پرسید: «این گوجه چهجوری رفته رو پشت جوجه تیغی؟» و خودش جواب داد: «شاید خودش را یکم کج کرده تا گوجه بچسبه به تیغهاش و بعد بلند شده». در شیفت دوم هم یکی از کودکان گفت: «الان این گوجه با تیغهای جوجهتیغی سوراخ میشه و آبش میریزه رو پشت جوجه تیغی».
در مورد حیوانِ جوجهتیغی اطلاعاتی به کودکان دادیم. اینکه چهطور از خودش دفاع میکند و اگر تیغهاش نباشد چه اتفاقی براش میافتد.
در آخر کودکان با کمک مربیان با استفاده از مقوا و چسب جاروهای زیبایی را درست کردند و با جاروهایشان جارو زدند و بازی کردند.
با کارگاه آواورزی و الفباورزی آشنا شوید.
کتاب «الفباورزی با کاکاکلاغه» را میتوانید از هدهد خریداری کنید.