«با من بخوان» برنامهای برای نگریستن از نوعی دیگر
سخنرانی زهره قایینی در نخستین روز همایش «با من بخوان»
زهره قایینی، سرپرست برنامهی ترویج کتابخوانی «با من بخوان» و مدیر موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در نخستین روز همایش «با من بخوان»، سخنرانی خود را با محور اصلی کودکان محروم و کودکان مناطق دوردست برای حاضران در این همایش ارائه داد.
قایینی در سخنان خود هدف از برگزاری این همایش را گذر پنج سال از آغاز برنامهی «با من بخوان» دانست که در این مدت توانسته به دستاوردهایی چون دریافت معتبرترین جایزهی بینالمللی ترویج کتابخوانی ایبی-آساهی ۲۰۱۶ دست یابد و اکنون با برگزاری این همایش فرصتی یافته است تا این دستاوردها را با دیگران سهیم شود و از تجربههای خود برای علاقهمندان و فعالان این عرصه سخن بگوید. او در ادامه برنامهی «با من بخوان» را برنامهای دانست که به مشکلات کودکان محروم، آسیبدیده و در بحران از نوعی دیگر مینگرد و برای حل مشکلات این گروه، رویکردی متفاوت دارد. این برنامه تنها نمیکوشد که این کودکان را آگاهی ببخشد تا زندگی خود را با تواناییهای درونی بسازند، بلکه میکوشد همهی آنها را که توانمند هستند و میتوانند یاریگر این کودکان باشند، به دگرگونه نگریستن فرا بخواند.
متن کامل سخنان زهره قایینی در ادامه ارائه میشود:
«درود و سپاس به همه شما که امروز دعوت ما را پذیرفتهاید و از راههای دور و نزدیک در نخستین گردهمایی برنامهی «با من بخوان» شرکت کردهاید.
سپاس ویژه از مسئولان و دستاندرکاران کتابخانهی ملی که این مکان را به رایگان در اختیار ما گذاشتهاند و برای شکلگیری چنین همایشی در همهی مراحل ما را یاری کردهاند. سپاس از مسئولان و دستاندرکاران خانهی کتاب که پشتیبان برگزاری این برنامه بودهاند و سپاس ویژه از شرکت عمران آذرستان که امکان حضور شماری از آموزگاران را از راههای دور فراهم کردند و پشتیبان جایزهای شدهاند به نام «جبار باغچهبان، همزاد سیمرغ» که از این پس، هر دو سال یکبار به ده آموزگار برتر برنامهی «با من بخوان» در مناطق دوردست یا محروم اهدا خواهد شد.
سپاس ویژه از همهی پشتیبانهای مالی برنامه «با من بخوان» که در این سالها «با من بخوان» را حمایت کردند تا باکیفیتترین خوراک فرهنگی در دسترس کودکان محروم و کمبرخوردار این سرزمین گذاشته شود.
این نخستین همایش را به این سبب برگزار میکنیم که بیش از پنج سال از کار «با من بخوان» میگذرد و در این فاصله به دستاوردهایی دست یافته است که میتواند با دیگران سهیم شود و دربارهی آنها سخن گوید. برنامه «با من بخوان» امسال معتبرترین جایزهی بینالمللی ترویج خواندن -ایبی آساهی- را از آن خود کرد. این جایزه در اوکلند نیوزیلند در سی و پنجمین کنگرهی دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان به نمایندگان این برنامه اهدا شد. دو نمایندهای که در این کنگره شرکت کردند، نمایندگی نزدیک به ۳۰ آموزشگر، بیش از ۱۰۰۰ آموزگار و مربی و در آن زمان نزدیک به ۱۵ هزار کودک و نوجوان زیر پوشش برنامهی «با من بخوان» را داشتند. ما از این که در یک نشست بینالمللی با شرکت ۸۰۰ نماینده از سراسر جهان، به نام ایران چنین جایزهای را دریافت کردیم بر خود میبالیم.
آنچه در این مقدمهی کوتاه به آن اشاره کردم، روایت کاشتن یک هسته و بالیدن آن است. آن روز که این هسته در زمین ایران کاشته شد، تنها سرمایه ما امیدمان بود. امید به این که بتوانیم ذرهای در دگرگون کردن وضعیت نابسامان کودکانی که به حال خود رها شدهاند، مشارکت داشته باشیم. اما این هسته کاشته شد و با یاری شما عزیزان و با یاری همه آموزگارانی که اکنون در این جا حضور ندارند ولی بخشی از شاخ و برگ این درخت جوان هستند، میرود که این درخت دانایی گستر هرچه بیشتر بارور شود.
امروز سخن من متمرکز بر کودکانی است که هدف و مخاطب این برنامه هستند. کودکان محروم، کودکان مناطق دوردست.
فلسفه وجودی برنامهی «با من بخوان» به گرد کودکانی شکل گرفته است که دیده نمیشوند و هیچ برنامهی جامعی نیز برای دیده شدن آنها وجود ندارد. این حق کودکان است که دیده شوند و به همه نیازهای آنها، از حق طبیعی برای زیستگاه و ایمن بودن در خانه و داشتن خوراک گرم و امکانات بازی و آموزش بهرهمند شوند. یکی از این حقها که کودکان باید از آن بهره ببرند، داشتن کیفیت در زندگی است. و یکی از کیفیترین نیازهای کودکان، بهره بردن از فرهنگ سرشار و غنی انسانی است. فرهنگی که اگر در اختیار این کودکان گذاشته شود، آن گاه پلی میشود، برای رسیدنشان به آرامش، صلح و مدارا، دوستی و کرامت وجود؛ برای توانمند شدن در برابر دشواریهای زندگی که این روزها بیشمارند: از جنگ گرفته تا مهاجرت و پناهندگی تا فقر و ناداری و بیسرپرستی، بد سرپرستی همراه با اعتیاد و فحشا.
«با من بخوان» برنامهای است برای نگریستن از نوعی دیگر. رویکردی دیگر به حل مشکلات این گروه از کودکان. شاید وقت آن باشد که به جای دانهدانه میوه دادن به این یا آن کودک، کاشتن درخت میوه و باغداری را به کودکان یاد دهیم و برای این کار بسترهای مناسبی آماده کنیم.
«با من بخوان» برنامهای است که از نفرین تاریکی پرهیز میکند، اما به جای نفرین تاریکی در دست هر کودکی که در چارچوب این برنامه قرار میگیرد، یک شمع میدهد. شمعی که اگرچه شعله لرزانی دارد، اما اگر در کنار نور شمعهای دیگر نهاده شود، آنگاه ممکن است، یادآور تابش خورشید باشد.
با من بخوان تنها نمیکوشد که این کودکان را آگاهی ببخشد که زندگیشان را با تواناییهای درونی بسازند، بلکه میکوشد همه آنها که توانمند هستند و میتوانند یاریگر این کودکان باشند، به دگرگونه نگریستن فرابخواند. همیشه به ما آموختهاند که پیشگیری بهتر و موثرتر از درمان است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، در جامعهای زندگی میکنیم که سنتهای توجه و تاکید روی درمان را پیشه و ملکه ذهن خود ساخته است. هر روز چقدر از ما این کودکان را در کنار یا برابرمان میبینیم که درگیر آسیبهای اجتماعی و فردی شدهاند. در این لحظه همه به هم یادآور میشویم که باید به این کودکان کمک کرد؛ اما این کودکان پیش از این که گرفتار این آسیبها شوند نیز وجود دارند. این همان روایت دیده شدن است. برنامهی «با من بخوان»، اگرچه با کودکان آسیبدیده همراه است و یکی از راهکارها را کمک به این کودکان میداند، اما ما باید بدانیم برای خالی کردن قطار کودکان آسیبدیده بهتر است که ریل این قطار را از مبدا تغییر بدهیم و از همان آغاز پیش از این که این کودکان درگیر عوارض آسیبهای اجتماعی و حتی بیماریهای ناشی از فقر غذایی و… شوند، با پیشگیریهای موثر به یاری آنها بشتابیم.
شاید با خود بگویید که مگر ما چقدر نیرو و امکانات داریم که میخواهیم راه جامعه را برای کودکان دگرگون کنیم.
کار برنامههایی مانند «با من بخوان» دادن الگو و توانمند کردن جامعههای محلی است. هنگامی که جامعههای محلی که تاکنون دیده نشدهاند، الگویی برای برنامه فرهنگی کودکان داشته باشند، آن هسته یا بذر اولیه کاشته شده است. ما میتوانیم در برابر چشمان آنها و با کمک نیروهای محلی رویش این هستهها یا بذرها را انجام دهیم تا آنها شیوههای دیگر از زندگی سرشار فرهنگی برای کودکان را تجربه کنند.
دوست دارم در اینجا تجربهای را برای شما بازگو کنم که برنامه «با من بخوان» تجربه کرده است. در دل همین شهر و شهرهای دیگر کودکانی هستند که در شیرخوارگاه ها و پرورشگاه ها نگه داری می شوند. کارشنان میدانند که این محلها برای نگهداری کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست اگر چه ضروری هستند، اما نمیتوانند به همهی نیازهای آنها پاسخ دهند.
هنگامی که کودکی در بیمارستان روی تخت است، از بسیاری چیزها مانند بازی و جنبوجوش و زندگی در میان همسالان محروم میشود. گاهی و البته نه همیشه این کودکان که در این وضعیت نگهداری میشوند، حتی از جریان رشد زبانی نیز محروم میشوند.
وقتی برنامهی «با من بخوان» آغاز شد، در دیداری تصادفی با گروهی از این کودکان، دریافتیم که این کودکان با آن که مدتها از زمان سخن گفتنشان میگذرد قادر نیستند به درستی صحبت کنند و خواستهای خود را بازگو کنند. فریادهای بیمعنا میکشیدند. پرسوجو کردیم و سرانجام دریافتیم که کسانی که این کودکان را در این مراکز نگهداری میکنند به سببهای گوناگون، کمبود کادر یا منابع فرصت ندارند حتی با آنها حرف بزنند، چه برسد به لالایی خواندن، شعر خواندن و یا کتاب خواندن. اینچنین شد که اکنون بیش از سه سال است در یکی از شیرخوارگاههای شهر تهران، هفتهای ۴ روز حاضر میشویم تا به نوزادان، نوپایان و نوباوگان کتاب بخوانیم؛ و گزارشها همه از این روایت میکنند که این کودکان از رنج و درد دیده نشدن رها شدهاند و لحظههای شاد و زیبایی را در زندگی خود رقم میزنند. اگرچه دهها و صدها از این شیرخوارگاهها و پرورشگاهها وجود دارد که برایشان چنین برنامهای پیاده نمیشود، اما این تجربه ثابت میکند که اگر این کودکان دیده شوند و آن هم با چنین کیفیتی دیده شوند، چه معجزه برای رشد این کودکان رخ خواهد داد.
از شیرخوارگاه بگذریم. اکنون در همه جای این سرزمین کودکانی هستند که مجبور به کارند. در کارگاهها، کورهپزخانهها یا در خیابانها. کودکانی که بیشتر با رنگهای پریده و چشمهای گود افتاده کار میکنند و از خوشیهایی که یک کودک باید بهره ببرد، بیبهرهاند. این کودکان در حقیقت باید کار نکنند؛ اما بیعدالتی را نمیشود به یکباره از صحنه روزگار پاک کرد. اکنون این کودکان هستند که از جنبه حقوق کودک آسیبدیدهاند. آیا نباید ما کمک کنیم که در این وضعیت هم آنها کمی، تنها کمی از لذتهای این جهان که یکی از باشکوهترین آنها شنیدن یک قصه زیبا یا شعری با آهنگ پر از امید است، بهره ببرند؟
شمار کودکانی که دیده نمیشوند فراوان هستند؛ اما این فراوانی نباید ما را بترساند یا از آن مسئولیتی که در برابر این گروه بزرگ داریم، شانه خالی کنیم. داستان مشهوری است که نقل آن در اینجا میتواند منظور من را به درستی برساند.
مردی در کنار ساحل دورافتادهای راه میرفت و پیوسته صدفها را که با موج آب به ساحل پرت میشدند از روی زمین برمیداشت و به داخل اقیانوس پرتاب میکرد. فردی دیگری با دیدن این کار او پوزخندی زد که چه کار بیهودهای میکنی. در این ساحل هزاران از این صدفها وجود دارند و تو نمیتوانی همه آنها را به آب برگردانی و تازه تنها این ساحل نیست. کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمیکند. مرد دوباره خم شد و صدفی را از زمین برداشت و درحالیکه آن را به سوی اقیانوس پرتاب میکرد، گفت: دستکم برای این صدف فرق میکند.
بله. ما نمیتوانیم به این بیعدالتی پایان دهیم، اما میتوانیم کودکانمان را توانمند کنیم تا خود برای دشواریهاشان راهحل بیابند.
در مناطق دوردست ایران، در حاشیه شهرها و روستاها کودکانی هستند که ناداری، خشونت و در یک کلام شرایطی بحرانی را تجربه میکنند. خواندن کتاب با آنها موثرترین و مهمترین راهی است که میتواند از نگرانیها، اضطرابها و فشارهای روحی کودکان بکاهد.
برای انجام چنین مسئولیت بزرگی ما به برنامهای همچون با من بخوان نیاز داشتیم تا بر پایه دههها تجربه ترویج کتابخوانی در شرایط دشوار با قاطعیت بگوییم که در چنین شرایطی در دسترس گذاشتن کتاب کافی و کارا نیست و نشان دهیم که برای کاستن از رنج این کودکان و افزایش اعتمادبهنفسشان باید با آنها کتابهای باکیفیت را بلند بخوانیم و درباره داستانها وزندگیشان در نشستهای کتابخوانی با آنها گفتوگو کنیم. باید داستانها را با مشارکت خودشان به نمایش درمیآوردیم تا بتوانند دنیایی خیالی، زیباتر از دنیایی که در پیرامون دارند برای خود بسازند.
ما به برنامه ساختارمند و قابلانعطاف نیاز داشتیم تا هم مشکلات را شناسایی کنیم و راهحلهای مناسب بیابیم و هم در محیطهای متفاوت با هم قابل اجرا باشد. خواه این محیط مدرسه باشد یا کتابخانه یا جایی باشد همچون شیرخوارگاه آمنه یا کارخانهای باشد همچون شرکت سازور سازه آذرستان که سروکار مروجان و کتابداران با پدران خانوادههاست، پدرانی که اکنون پس از بیش از دو سال کار در این کارخانه در بازگشت به خانه در یک دستشان نان و در دست دیگر کیسههای کتاب «با من بخوان» است. پدری که برای تکتک فرزندانش کتاب میبرد تا با آنها بخواند، با آنها دربارهی کتاب گفتوگو کند و با آنها فعالیتی خلاق در پیوند با کتاب انجام دهد.
به برنامهای پایدار نیاز داریم که ترویج کتابخوانی به این شکل و این شیوه در آن جامعه نهادینه شود. در این سالها آموزگارانی جوان و خلاق که در کارگاههای آموزشی با من بخوان آموزش دیدند و میتوانند خود نیز در آینده آموزگاران و کتابداران دیگری تربیت کنند.
امروز ما از شما دعوت کردهایم تا در این تجربهها با ما سهیم شوید. در این همایش تلاش کردهایم با نشان دادن فیلم، اسلاید، ایراد سخنرانی، میزگرد و نمایشگاهی از عکسها و کارهای کودکان و آموزگارانشان نشان دهیم که اگر بخواهیم میتوانیم در میان این جریان بیپایان روایتها، ما هم روایتی خلق کنیم که آسیبپذیرترین بخش جامعه یعنی کودکان محروم و کم برخوردار بتوانند از آن بهره ببرند.»