بلندخوانی کتاب «المر» در سر پل ذهاب

 

کوله کتابم را برداشتم و رفتم به سمت پارک شاهد تا برای بچه‌ها کتاب بخوانم. مشغول خواندن «المر» برای بچه‌ها بودم. روی صندلی پشت سرمان عرفان نشسته بود. عرفان کم‌توان ذهنی است. به سمت‌مان گاهی سنگ‌ریزه پرتاب می‌کرد و گاهی نزدیکمان می‌آمد و کتاب خواندنم را گوش می‌داد.
پس از خواندن کتاب، همین که خواستم از بچه‌ها بپرسم «به نظرتان چرا المر خودش را رنگ کرد…»، یکی از بچه ها رو به من کرد و گفت: «خاله، المر مثل عرفانه! اون مثل ما نیس ولی خب دوستمونه. ما هیچوقت اذیتش نمی‌کنیم.»

با خودم فکر کردم چقدر تاثیر کتاب‌ها بر بچه‌ها هم در کوتاه‌مدت و هم در بلندمدت شگفت‌انگیز است.

 

بلندخوانی کتاب «المر» در سر پل ذهاب