روز شنبه قبل از شروع بلندخوانی بازی با کلاف و معرفی نخ کاموایی را داشتم و از بچه‌ها خواستم که هرکدام دست به لباس‌هایشان بزنند و بگویند که جنس آن چیست؟

پارسا گفت: پارچه، صفا گفت: نمی‌دانم، نیلوفر گفت: پلاستیک، از آن‌ها پرسیدم یک‌چیزهایی برای درست کردن پارچه لازم است ریحانه در مورد بندهای باریک حرف زد. گفتم: سی‌بی‌لک امروز قرار است به ما بگوید کجا می‌رود و شاید او بتواند کمک کند وقتی بلندخوانی کردم صفا و پارسا آرام و قرار نداشتند به آن‌ها پیشنهاد دادم اگر داستانک تمام شود بازی نخ و گربه را خواهیم داشت.

فعالیت حین بلندخوانی: در ادامه داستانک خوانده شد و بازی کلاف کاموا با بچه‌گربه‌ها شروع شد هرکدام جایی را برای پنهان کردن پیداکرده و کلاف در دست دو بچه‌گربه‌ها به این‌طرف و آن‌طرف می‌رفت و بچه‌گربه‌ها که سمیه و نجیبه بودند آن‌ها را پیداکرده و دنبال می‌کردند.

در گروه دوم قبل از شروع کار میزی از لباس‌ها و نخ‌های مختلف داشتیم و بچه‌ها بعد از بازدید و لمس کردن و نظر دادن هرکدام از آن‌ها دور میز زمین و خورشید نشستند.

امیرمحمد پیشنهاد داد داستانک را در تاریکی و با نور شمع بخوانم و در ادامه بچه‌ها و آواهای داستانک را تکرار کردند و بعدازآن با کمک شخصیت داستانک (پیرزنی که برای عروسی آماده می‌شد) با همراهی صبا و نسیم و سحر کلافی قبل از ورود بچه‌ها دور پایه‌های میز و صندلی پیچیدند. گفتم: پیرزن کلاف بنفشی داشته اما گمش کرده بگردید پیدایش کنید تا او بتواند لباسش برای عروسی را آماده کند امیرمحمد و سکینه خیلی خوب به دنبال کلاف رفتند و در آخر کار دست هم را به‌صورت حلقه گرفتند و خانم دوستدار آهنگ عروسی را خواند و کل کشید.

مربی: سوسن هاشمی

محل اجرا: مهد کوشا، تهران

بیشتر بخوانید: