بلندخوانی گفتوگویی یکی از روشهای بسیار مؤثر در توانبخشی شنیداری است
تجربه خواندن با کودکان کمشنوا در گفتوگو با دکتر گیتا مولّلی- بخش نخست
۱۲اسفند (سومین روز از سومین ماه میلادی) روز جهانی شنوایی است، به بهانه این روز با خانم دکتر گیتا موللی، موسس «مرکز فرانک»، مرکزی پیشرو در زمینه آموزش و مداخله زودهنگام برای کودکان کمشنوا و خانوادههایشان، گفتوگویی انجام دادیم.
خانم دکتر موللی، و همکارانشان در «مرکز فرانک» در جهت پیشبرد روشهای نوین علمی، حاصل مطالعات، پژوهشها و تجربیات بینالمللی خود را در راستای ارتقاء سطح علمی و عملی حوزه آموزش کودکان کمشنوا بهکار گرفتهاند. ایشان در این گفتوگو، تجربیات و یافتههایشان در زمینه نقش کتابخوانی و قصهگویی در تسهیل روند آموزش کودکان کمشنوا و ناشنوا در «مرکز فرانک» را با ما در میان گذاشتهاند.
با دکتر گیتا موللی بیشتر آشنا شویم:
گیتا موللی، دکتری روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی، دانشیار گروه روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی هستند؛ در دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته شنواییشناسی تحصیل نمودهاند. از زمینههای تخصصی فعالیت ایشان میتوان به کمشنوایی، ناشنوایی، کودکان کمشنوا، توانبخشی، خانواده/والدین کودک کمشنوا، مداخله زودهنگام، گفتارنشانهدار(روش کیود)، لبخوانی، روانشناسی و مشاوره نوجوان و بزرگسال ناشنوا و کاشت حلزونی اشاره کرد و از فعالیتهای ابتکاری ایشان در زمینه آموزش کودکان کمشنوا میتوان قصهگویی مبتنی بر گفتوگو (Dialogic story telling) و برنامه فرانک، نسخه بومی برنامه کانادایی(Parent Child Mother Goose Program) را نام برد. ایشان مدرس، نویسنده و سخنرانی شناخته شده در ایران و در سطح بینالمللی هستند و عضویت در مجامع متعدد تخصصی ملی و بینالمللی را در کارنامه دارند.
از کودکی خودتان برایمان بگویید. آیا به کتاب دسترسی داشتید؟ چگونه؟ کدام کتابها یا قصهها در کودکی بیشتر از همه مورد علاقهتان بودند؟ چه کسانی را بهخاطر دارید که برایتان بلندخوانی میکردند و قصه میگفتند؟
در خانه ما، از کودکی همیشه کتاب و مجله به وفور وجود داشت. پدرم مترجم و نویسنده است. پدر و مادرم هر دو روانشناس بودند. من نوه بزرگ بودم و در خانوادهای با چندین خاله و دایی متولد شدم که همگی جوان بودند و فاصله سنیشان با من کم بود. هر کدامشان هم به یک نوع موسیقی علاقهمند بودند و یک یا دو مجله را اشتراک و کتابخانه شخصی خودشان را داشتند. خب، این خودش در گرایش من به کتابخوانی خیلی مؤثر بود. حضور در میان چنین جمعی تجربهای بسیار لذتبخش بود. علاوه برآن منزل مادربزرگم کتابخانه بزرگی داشت که سرک کشیدن به کتابهای ان همیشه از سرگرمی هایم بود.
از کودکیام باغ بزرگ خانه مادربزرگ و تابستانهایی را به خاطر دارم که درآن باغ و خانه بزرگ گذراندم و بعدازظهرهایی که سر را بر دامن خالهام میگذاشتیم تا برایمان قصه بگوید. یک درخت گردوی خیلی بزرگ آنجا بود. بعد از ظهرها که همه بچهها را مجبور میکردند بخوابند، من یواشکی میآمدم بیرون، مجلهها را برمیداشتم و میرفتم نوک آن درخت که دست هیچکس به من نرسد، تمام بعد از ظهر، همان بالا مینشستم و مجله میخواندم.
مادرم خیلی برای ما قصه میگفت و کتاب میخواند و همیشه برایمان جایزه کتاب میخرید. کتابهای بزرگ با نقاشیهای زیبا که هنوز بسیاریشان را دقیقا به خاطر دارم و تا سالهای بزرگسالی نیز نگهشان داشته بودم. کمد چوبی بزرگی داشتیم که مادرم کتابهای زیادی را که گاه و بیگاه میخرید، بالای آن میگذاشت و هر زمان کار خوبی میکردیم، یکی از کتابهای آن بالا جایزهمان بود. چشمانمان به دستهای مادرم بود که دست کند، یکی از آنها را بردارد و به ما بدهد. اصلا آن بالای کمد برای ما فضای خیلی جالب و رازآلودی بود. ما با قصهگوییهای مادر، بزرگ شدیم، علاوه بر قصه، خیلی هم برایمان شعر میخواند. آوازهای مادرم را به خاطر دارم، بسیار خوش صدابود و میتوانستید حس و حال او را از روی آوازهایی که میخواند بفهمید.
مدتی از دوران کودکی من در فرانسه سپری شد، بههمین علت، ما هم کتابهایی به زیان فرانسوی داشتیم و هم کتابهای ایرانی، هم داستانهای مثنوی،گلستان سعدی و شاهنامه در زندگی ما بود و هم قصههای سیندرلا، شنل قرمزی، سفید برفی و …، ترکیبی از گونههای متفاوت ادبی و از فرهنگهای متفاوت. اتفاقا یکی از کتابهای بسیار مورد علاقهام کتاب «هنریتا» به زبان فرانسوی بود که عکس جلدش را هم قاب کردم و در دفترم گذاشتم تا با دیدنش خاطرات شیرین آن دوران به یادم بیایند:خرگوش سفیدی با یک کلاه زیبا.
سال اول دبستان را که گذراندم خواندن یاد گرفته بودم و عاشق خواندن بودم. مادرم برایمان کتابهای ساده و داستانی میگرفت و من همه را میخواندم. از سال دوم دبستان قصههای خوب برای بچههای خوب و داستانهای صبحی را خیلی دوست داشتم و تمام تابستان کتاب دستم بود.
یادم میآید همه جور کتابی میخواندم و کتابخانه همه خانواده را خوانده بودم، حتی مجلاتی را که خالهها و داییهایم اشتراک داشتند و بعدها هم رمان. از سالهای آخر ابتدایی عشق خواندن رمان پیدا کردم و ازصبح تا غروب کتاب میخواندم. فقط دوست داشتم بخوانم، یک احساس خاصی بود که دوست داشتم مدام بخوانم. خیلی دوران خوبی بود، عشق به خواندن همیشه بود، الان هم هست و بیشتر متمایل به مسائل علمی و عشق یافتن و خواندن مقالات جدید، هنوز هم عاشقش هستم و به من آرامش میدهد. وقتی یک مقاله یا مطلب خوب پیدا میکنم، نمیتوانم بگویم چقدر خوشحال میشوم، سریع میآیم و آخرین یافتهها را برای خانواده، دوستان و همکاران مرکز فرانک میگویم، من شوق دارم که بگویم و آنها هم مشتاقاند که سریعتر بشنوند و باخبر شوند.
الان که اصول نظری آموزش و کتابخوانی با کودک را میخوانم، میبینم کارهایی که مادرم در کودکی انجام داد، کارهایی علمی بود که عشق به خواندن را در ما نهادینه کرد.
چه شد که به سراغ کودکان توانیاب رفتید؟
رشته تحصیلی من در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد شنواییشناسی است که یکی از حوزههای ارائه خدمتمان را کودکان کمشنوا تشکیل میدهند. از همان دوران دانشجویی کارشناسی به این بخش و کار با خانواده خیلی علاقه داشتم. مباحث جامعهشناسی و روانشناسی و توانبخشی کودکان کمشنوا را دوست داشتم. زمانیکه کارشناسی ارشدم را میگذراندم، در سازمان بهزیستی استان تهران بهعنوان کارشناس مدیرکل سازمان مشغول به کار شدم. از همان زمان، به کار برای کودکان کمشنوا علاقهمند شدم و تصمیم گرفتم عمیقتر به این حوزه نگاه کنم و با خودم عهد کردم کارهایی مثبت برای آنان انجام دهم. رشته روانشناسی کودکان استثنایی را هم باهدف خدمت به کودکان کمشنوا و خانوادههایشان انتخاب کردم. از کار دراین حوزه بسیار خوشحالم و حس بسیار خوبی دارم.
در دوران دانشجویی با مدلهای توانبخشی خیلی خشک به کودک کمشنوا و ناشنوا آشنا میشدم که هیچوقت آن روشها را دوست نداشتم و به روشهایی گرایش داشتم که آموزش را برای کودک لذتبخش کنند. الآن هم در مرکز فرانک رویکرد ما مبتنی بر یادگیری همراه با لذت است. موضوع فقط لایهی احساسی آن نیست، هر چند این موضوع هم بسیار اهمیت دارد، یافتههای علمی نشان میدهند، یادگیری با این رویکرد اثربخش است و تسهیل یادگیری برای یک کودک کمشنوا، موضوعی بسیار حیاتی است. کودک کمشنوا، حس شنوایی را که حس اصلی یادگیری است، در اختیار ندارد، بنابراین، تقریبا یادگیریای بصورت اتفاقی و تصادفی ندارد. برای اینکه اثر فقدان این حس در فرآیند یادگیری و برقراری ارتباط را برایتان بهتر توضیح بدهم، مثالی میزنم. نشنیدن در کودک کمشنوا اصلا مثل این نیست که الان شما نشنوید. مثل این است که شما برویدکشوری غریب با زبانی بیگانه، تک و تنها باشید و آنجا نشنوید و هیچکس هم زبان شما را بلد نباشد. این تازه کمی شباهت پیدا میکند، برای یک کودک از این هم سختتر است، چون شما یک زبان دارید، اطلاعات و اندیشههایی متنوع دارید و با استفاده از آنها میاندیشید، او زبان دیگری هم ندارد، هیچچیزی برای اندیشیدن ندارد و هیچ راه ارتباطی ندارد. تا حد زیادی ناگزیر به کار سخت با کودکان ناشنوا هستیم، چون اگر این کمتوانی به موقع تشخیص داده نشود، سمعک مناسب و مختص کودک تهیه نشود و آموزش مناسب و جدی کودک آغاز نشود، میتواند به سرعت منجر به محدودیتهای آموزشی و ذهنی نیز بشود.
همانگونه که تشریح شد، این مسئله، مسئلهای بسیار حاد است و متخصصان شنوایی شناسی چون به عمق این موضوع و اثرات آن آگاهاند، تمام توجهشان معطوف به این میشود که کودک بتواند بشنود و شنیدن را یاد بگیرد. همین سبب میشود که گاهی آنقدر توجهشان به این سمت جلب میشود که کودک کمشنوا را فضایی خالی بین دو گوش، میبینند و این وسط را کلا نادیده میگیرند ، کامل روی گوشها تمرکز میکنند، دیگر به احساس این بچه و وجود او بهعنوان یک کودک کاری ندارند.
در عین حال، آموزش کودک کمشنوا، یک فرآیند مداوم و هر روزه است، هیچ نوع وقفه و درنگی مجاز نیست تا او بتواند یاد بگیرد مفاهیم ذهنی لازم را بسازد. تکرار، مداومت و کار سخت هر روزه لازمه آموزش چنین کودکانی است تا آنها بتوانند به مرحله مفهومسازی و اندیشهورزی برسند، اگر کودک کم شنوا یا ناشنوا در سن بسیار پایین شناسایی نشود و آموزش او درمحیط غنی و از شیرخوارگی و کودکی آغاز نشود (مانند انچه متاسفانه نمونههایی ازآن دربسیاری از مدارس ویژه به چشم میخورد) حتی کودک اسم خودش را نمیداند و کلا با این مفهوم که هر انسانی اسم دارد بیگانهاست.
آگاهی به همه این مسائل در کنار یکدیگر من را بر آن داشت که به پژوهش و کار در زمینه ارائه آموزش مؤثر به این کودکان نازنین که درکشورمان بسیار مغفول باقی مانده، بپردازم.
لطفا از «مرکز فرانک» و زمینههای فعالیت آن برایمان بگویید؛ ایده راهاندازی این مرکز چگونه شکل گرفت؟
اینجا جایی است که قلب و روح من درآن می تپد. مرکزی برای کمک به شکفته شدن کودکان کم شنوا. کودکان کم شنوا مثل پروانه ها میمانند. ابتدا درپیله سکوت و تنهایی خود هستند اما زمانی که با عشق و درایت دربرگرفته شوند، میشکفند و آوا سرمیدهند. «مرکزفرانک» مرکزی بود که سالها رویای راهاندازی آن را داشتم. یک مرکز نمونه و پیشرو با خدمات بسیار سطح بالا و با روشهای روز دنیا که هرآنچه در کتابها خواندهام، به دانشجویانم تدریس کنم، درکنفرانسها مطرح کنم و آنچه در کشورهای پیشرفته جهان دیدهام درآن برای کودکان کم شنوای میهنم پیاده کنم.
برنامه های آموزشی و توانبخشی مرکزفرانک ،برنامه خاص همین مرکز و غالبا نوشته و طراحی شده توسط خودم با تکیه بر دانش و اطلاعات علمی مراکز پیشرو اینگونه خدمات در جهاناند که رنگ و بوی فرهنگ ایرانی به آن دادهایم.
بهعنوان مثال، ما در مرکز، یک برنامه مادر-کودک با نام «برنامه فرانک» داریم. این برنامه درواقع نسخه فارسی برنامهای کانادایی برای توانمندسازی مادران کودکان کمشنوا، با عنوان PCMG(Parent Child Mother Goose Program) است که مرکز ما تنها مرکز دارای مجوز اجرای آن در خاورمیانه است. محتوای برنامه از اشعار کودکانه و بهویژه اشعار و متلهای قدیمی ایرانی و داستانهای ایرانی است که ریشه در فرهنگ ما دارند و سینه به سینه از مادربزرگها به نسلهای بعد منتقل شدهاند. فرانک نام مادرم بود که به یادش بر این برنامه و بر این مرکز قرار داده شده است.
«برنامه فرانک» مبتنی بر قصهگویی و شعرخوانی گروهی مادران با کودکان ناشنوا وکمشنوا(و کودکان شنوا) است. شاید علت مهم علاقهمندی من به این برنامه، قصهگویی و شعرخوانی مادرم در دوران کودکی باشد. بیشتر شعرهایی را که با بچهها در این برنامه میخوانیم، من خودم در کودکی از آنها خاطره دارم. قصهگویی، خواندن شعر و متل و لالایی جزئی از این برنامه است و تمرکز آن بر تقویت سواد ادبی کودکان از مسیر توانمندسازی مادران است. تمرکز و هدف این برنامه روی مادر است؛ در این برنامه، مادر را توانمند میکنیم که بتواند زمینه رشد مطلوب را برای کودک فراهم کند. مادری پرورش میدهیم که مدام در حال خواندن شعر باشد، در حال کار کردن، بازی کردن با کودک، همه جا و همیشه تا کودک به صورت مداوم در معرض اطلاعات شنیداری دلنشین با صدای مادرش قرار بگیرد. در قسمت انتهایی این برنامه، قصهگویی برای مادر را داریم، بسته به سن کودک، نوع این قصهها تغییر میکند. هنگام اجرای این برنامه، هیچ تجهیزات یا وسیلهای از جمله کتاب وارد نمیشود. قصهها از حفظ گفته میشوند ولی به روش قصهگویی خلاق و با تغییر حالات چهره و بدن و تن صدا انجام میشود. بیشتر از قصههای سنتی مانند قصههای شاهنامه، مثنوی معنوی، بوستان و … در این برنامه استفاده میشوند.
آموزش کودک ناشنوا، آموزش انفرادی است و برنامه آموزشی او مبتنی بر شرایط زمینهای خاص خودش طراحی میشود، مگر آموزشهای خاصی که در گروه باشند. «برنامه فرانک» برنامهای برای آموزش کودکان نیست، بلکه برنامهای برای توانمندسازی مادر برای کار با کودک است و این برنامه علاوه بر آموزشها و خدمات اختصاصی کودک است.
علاوه بر توانبخشی شنوایی، گفتار و زبان کودکان کم شنوا و برنامههای مبتنی بر اصول روانشناسی، برنامههای قصهگویی و کتابخوانی خاص کودکان کم شنوا هم در مرکزفرانک بسیار پررنگاند. برنامههای قصهگویی ویژه کودک کمشنوا دارای تمهایی مشخص است که بر اساس تم هر دوره، قصهها انتخاب میشوند. این نوع برنامه به این شیوه مبتنی بر تم مشخص، علاوه بر جلسات گروهی مادران، در جلسات گفتار درمانی «مرکز فرانک» نیز دنبال میشود.
یکی دیگر از کارهایی که سعی میکنم در مرکز فرانک به آن توجه شود، میدان دادن به جوانان کمشنوا برای انجام فعالیتهای علمی و اجرایی مرتبط با مشکلات افراد کمشنوا از قبیل انجام امور اجرایی سمینارها و کنفرانسها و … است؛ همیشه سعی میکنم و دوست دارم این فرصت حداقل در مرکز ما فراهم باشد تا این جوانان در امور اجتماعی مرتبط با خودشان به شکلی سازنده درگیر شوند. دورهمیهای جوانان و جلسات مشترک جوانان و والدین بسیار کمک کننده و امید بخش است و ما مرتبا چنین جلساتی داریم.
جایگاه کتاب و کتابخوانی در فعالیتهای «مرکز فرانک» چیست؟
یک کتابخانه در «مرکز فرانک» داریم که مادران و کودکان و همچنین خواهر و برادرهای بچهها میتوانند آنجا، در کنج کتابخوانی بنشینند و کتاب بخوانند. کتاب جزئی جداییناپذیر از «مرکز فرانک» است. مطالعه و خواندن کتاب و مقالات و آموزشهای کارشناسان ما دائمی و همیشگی است. هر نکته جدید علمی که در دانشگاه و طی پژوهشها با آن مواجه میشوم بیدرنگ با کارشناسانمان در مرکز در میان میگذارم و در موردش با هم صحبت میکنیم. در «مرکز فرانک»، کتاب، برای همه، از کارشناسان و کارکنان تا خانوادهها و کودکان قابل دسترس است. بیشتر اوقات، کتابهای خودم را پیش از چاپ به مادران میدهم که بخوانند و نظرشان را به من بگویند. خواندن کتاب در «مرکز فرانک» یک برنامه رسمی یا تبلیغاتی نیست، بلکه جزئی از روند طبیعی فعالیت روزانه هر یک از ما در مرکز محسوب میشود.
ما افزون بر «برنامه فرانک»، برنامه بلندخوانی برای کودکان را هم داریم، خود مادران هم در این برنامه کتابخوانی مشارکت میکنند. در بلندخوانی تمرکز بر تقویت توانایی واجشناسی و افزایش گنجینه واژگان کودک است. برنامه بلندخوانی با کودکان معمولا پس از «برنامه فرانک» انجام میشود که مادر و کودک هر دو همزمان در دسترس باشند و مادران روش بلندخوانی با کودک را مشاهده کنند و آموزش ببینند. هم کودکان، هم مادران و هم کارشناسان ما همگی از این برنامه لذت میبرند.
کار بلندخوانی و قصهگویی با نوزاد و نوپای ناشنوا را از سال ۱۳۹۱ در «مرکز فرانک» شروع کردیم. در واقع نقطه شروع این برنامه در «مرکز فرانک»، سفرم به استرالیا و بازدیدم از مرکز Taralye-مرکزی بسیار پیشرو در حوزه آموزش کودکان ناشنوا-بود. من برای شرکت در دوره آموزشی برنامه PCMG، به آن مرکز رفته بودم. در طول مدت حضورم در آن مرکز، آنها علاوه بر PCMG، با مهربانی، تمامی اطلاعات مورد نیازم از دورههای گوناگونشان را در اختیارم گذاشتند. هنوز هم ارتباط صمیمانهای میان ما برقرار است. صبح تا نه شب در آن مرکز بودم و شبها هم که به منزل میآمدم تا صبح درباره آنچه مشاهده کرده بودم جستوجو و مطالعه میکردم. یکی از بهترین برنامههای آن مرکز، برنامه کتابخوانیشان بود که فوقالعاده جالب بود و مشابه کاری است که در برنامه «با من بخوان» انجام میشود. دو مدل برنامه در آن مرکز وجود داشت، یکی برنامه مادر-کودک که برای نوزادان بود و یک برنامه برای کودکان پیشدبستان که برای خود کودک اجرا میشد. برنامه پیشدبستانشان مشابه همین برنامه بلندخوانی «موسسه تاریخ ادبیات کودکان» و برنامه نوزادشان مشابه بلندخوانی با نوزاد و نوپای این موسسه بود. من در آن زمان برنامه خواندن با نوزاد و نوپا را برنامه «یکیبودیکینبود» و برنامه پیشدبستانی و سالهای ابتدایی دبستان را هم برنامه «خاله سوسکه» نامیدم و کارشناسان «مرکز فرانک» را با هدف آموزش مبتنی بر کتابخوانی و قصهگویی آموزش دادم.
در آن زمان که ما این برنامه را در ایران شروع کردیم، مورد مشابهی برای کودکان کمشنوا وجود نداشت و متأسفانه هنوز هم با اصول صحیح و حقیقی آن مورد مشابهی وجود ندارد. من بسیار مشتاقم که این برنامه گسترش یابد و در آموزش کودکان ناشنوا به کار گرفته شود. حتی کارگاه هایی در دانشگاه، مرکزفرانک و حتی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار کردم و هرساله به دانشجویانم هم تدریس میکنم.
ما فکر میکنیم و برنامهریزی میکنیم که وضعیت آموزش و زندگی کودکان کمشنوا -که در سال حدود پنجهزار کودک با این ویژگی متولد میشوند- بهبود یابد، بنابراین بسیار خوشحال میشویم که انتقال فکر و تجربه برنامههای «مرکز فرانک» صورت گیرد و تعداد بیشتری از کودکان از این شیوه آموزشی بهرهمند شوند. اما متأسفانه در کشور ما، اغلب آموزشی با کیفیت دانسته میشود که عنوانی ناآشنا و نامأنوس، با متخصصانی غیرقابل دسترس و بسیار خشک و رسمی داشته باشد که زمان زیادی برای گفتوگو در اختیار مادر و پدر نگذارند؛ یک آموزش خشک و با کلماتی غیرقابل درک تجویز کنند و این آموزش با سختی و مشقت به کودک منتقل شود.
از چه زمانی و چطور با برنامه «با من بخوان» آشنا شدید؟ این آشنایی بر روند فعالیت آموزشی شما با کودکان کمشنوا چه اثری داشت؟
با «کتابفروشی هدهد» و تا حدی برنامه «با من بخوان»، دورادور آشنا بودم و از دنبال کردن فعالیتهای این برنامه لذت میبردم. اهداف و فعالیتهای برنامه «با من بخوان» با دیدگاه و رویکرد آموزشی که دنبال میکردم بسیار نزدیک بود. در گروههای مادر و پدرهای مرکزمان مدام کتابها و فعالیتهای برنامه «با من بخوان» را به اشتراک میگذاشتم. به هر مادری که میخواستم چگونگی کتابخوانی با کودک را آموزش دهم، منابع و نمونه فعالیتهای بلندخوانی «با من بخوان» را معرفی می کردم. تا اینکه از طریق اینستاگرام و پیام تحسینی که برای یکی از پستهای برنامه «با من بخوان» در این شبکه اجتماعی گذاشته بودیم، آشنایی ما شکل جدیتری گرفت و از طرف «موسسه تاریخ ادبیات کودکان» با من تماس گرفتند و ارتباط ما بهصورت مستقیم برقرار شد. پس از آشنایی بیشتر، کارشناسان «مرکز فرانک» را برای گذراندن دورههای آموزشی به «موسسه تاریخ ادبیات کودکان» معرفی کردم و همه کارشناسان ما در این دورهها شرکت کردند. همچنین، مادران و پدران و دانشجویانی که پایاننامهشان را با من میگذرانند، برای شرکت در این دورهها تشویق میکنم.
لطفا از تجربههای مرکز فرانک در مورد طراحی و اجرای فعالیتها در پیوند با بلندخوانی برای کودکان کمشنوا برایمان بگویید.
فعالیت ما در مرکز فرانک گفتو گو محور است. ما با کودک کمشنوا حرف میزنیم و تلاش ما در جهت حرف زدن او است. این رویکرد و نوع توانبخشی ما شنیداری است. گفتار نشانهدار هم جزئی از برنامه کار با برخی از کودکان کمشنوا در مرکز ماست اما تنها و یگانه روش ما نیست و بهکارگیری آن هم در جهت کمک به حرف زدن کودک است. بلندخوانی گفتوگویی یکی از روشهای بسیار مؤثر در این شیوه آموزش است. همکاران گفتار درمانگر ما همه در بلندخوانی متخصص هستند و از این روش در فرآیند آموزش کودک استفاده میکنند. همانگونه که اشاره کردم، دو برنامهی کتابخوانی یا قصهگویی ویژه کودک کمشنوا، «یکیبودیکی نبود» و «خاله سوسکه» در مرکز ما توسط تیم آموزشی کودک اجرا میشوند.
دانش زبانی و توانایی گفتاری دو مقوله در ارتباط با هم و در عین حال متفاوتاند. ابتدا دانش زبانی پرورش مییابد و گسترده میشود و سپس در گفتار نمود مییابد. بنابراین رشد دادن دانش زبانی کاری اساسی و بنیادی است و کار روی بهبود گفتار بدون پرورش این دانش در کودک کمشنوا، یک آموزش مؤثر تلقی نمیشود. خواندن تعاملی(Dialogic Reading) همواره یکی از برنامههای اصلی «مرکز فرانک» برای آموزش مادران و کودکان بوده است که بر پرورش دانش زبانی تمرکز دارد. در این برنامه مادران به صورت گروهی و انفرادی آموزش میبینند که چگونه خودشان با کودک کمشنوا کتاب بخوانند و چه نتایجی از این برنامه انتظار داشته باشند.
برای طراحی یک نشست بلندخوانی با کودکان کمشنوا به چه نکاتی باید توجه کرد؟
محیط کار با کودک کمشنوا باید بهگونهای تجهیز شود و چیدمان آن بهگونهای باشد که تا حد امکان توجه او بهصورت کامل بر آموزشگر متمرکز باشد. همچنین تلاش میشود صداهای اضافی محیط حذف شوند. شنوایی افراد شنوا انتخابی است، یعنی شما بهعنوان فردی شنوا انتخاب میکنید برخی صداها را بشنوید و برخی را نشنوید، مغز این فرمانها را صادر میکند و مکانیزمهایی در گوش باعث میشوند که شما صداهای دلخواهتان را با وضوح بیشتری بشنوید یا حتی میتوانید انتخاب کنید که به برخی صداهایی که با وضوح یکسان میشنوید توجه یکسان نکنید. اما برای کودک کمشنوایی که از سمعک استفاده میکند چنین امکانی وجود ندارد. او همه صداهای محیطی را به یک اندازه بلند میشنود، ممکن است حتی صداهای محیط برای او بلندتر یا جالبتر باشند. به این ترتیب، اگر محیط بهخوبی آماده نشود، آموزش مؤثر نخواهد بود. در قصهگویی برای کودکان کمشنوا، عایقبندی صدای اتاق بسیار اهمیت دارد.
در شروع قصهگویی برای کودک کمشنوا، اولین کار، چک سمعک است؛ این کار را با یک بازی انجام میدهیم بهاینصورت که میگوییم چشماناش را ببندند و کاری را که میگوییم انجام دهد، این بازی کمک میکند متوجه شویم، سمعک یا کاشت حلزون درست کار میکند یا نه؟ اگر سمعک کودک در آن روز خراب باشد، باید بلافاصله چک شود و یا اگر باتری سمعک تمام شده ،لازم است تعویض شود وگرنه قصهگویی تاثیر مطلوب را نخواهد داشت. در ادامه با شعری شاد یکی یکی از کودکان میخواهیم اسمشان را بگویند. قصهگویی را در محلی ساکت، با حداقل وسایل و لوازم پرت کننده حواس در محیط اطراف برگزار میکنیم. کودک باید در موقعیتی نسبت به قصهگو بنشیند که قادر باشد لبهای او را ببیند؛ بنابراین قصهگو نباید پشت به پنجره نشسته باشد، چون نوری که از پنجره به داخل و به صورت کودک میتابد، باعث میشود صورت قصهگو در تاریکی قرار گیرد و کودک بهخوبی قادر به دیدن چهره و لبهای او نباشد. فاصله کودک تا قصهگو از حدود یک الی یک و نیم متر بیشتر نباشد. اگر قصهگویی به صورت گروهی انجام میشود، چیدمان کلاس و وضعیت نشستن بچهها بهصورت گرد باشد تا فاصله همه بچهها تا قصهگو به یک اندازه باشد. هیجان و تن صدای قصهگو هنگام خواندن کتاب با کودک کمشنوا باید بسیار کنترل شده و آگاهانه باشد تا حواس کودک پراکنده نشود. همچنین نوع پوشش، آرایش، زیورآلات هم نباید بهگونهای باشد که توجه کودک را بیشاز اندازه جلب کنند.
اکنون کودکان کم شنوا بدلیل استفاده از سمعک، قادرند تاحد زیادی بشنوند، بنابراین نیازی به استفاده از زبان اشاره نیست (مگر اینکه کودکی بدلیل داشتن والدین ناشنوا زبان اشاره بلد باشد و علاقمند باشد با زبان اشاره برایش قصه بگویند که ما چنین کودکانی در مرکز فرانک نداشتهایم اما مثلا در کانون ناشنوایان میتوان برنامههایی برای چنین کودکانی برگزار کرد). برای قصهگویی و کتابخوانی گروهی، بچهها باید از نظر سطح دانش زبانی و گفتاری همسان باشند. بنابراین، لزوما گروه سنی کودکان معیاری برای قرار گرفتنشان در گروههای مشابه نیست، بلکه دانش زبانی معیار اصلی است.
انتخاب کتاب مناسب برای کودکان کمشنوا مبتنی بر چه معیارهایی است؟
از زمان آشنایی با برنامه «با من بخوان» و حضور کارشناسان ما در دورههای آموزشی «موسسه تاریخ ادبیات کودکان»، اهمیت کیفیت کتابهای انتخاب شده برای کار بیشتر مورد توجه ما قرار گرفت. معیارهای مرتبط با کیفیت کتابها که در برنامه «با من بخوان» بر آنها تاکید میشود در برنامههای بلندخوانی ما در «مرکز فرانک» هم مورد توجه ما هستند.
برای انتخاب کتابها عمدتا به سطح واژگان بچهها نگاه میکنیم و بر اساس این که در چه سطحی از دانش زبانی قرار دارند کتاب مناسبشان را انتخاب میکنیم که این در مورد کودکان کمشنوا، ممکن است لزوما منطبق با گروه سنیای نباشد که کودک در آن قرار دارد.
یکی از دانشجویان دوره کارشناسی ارشد من، خانم رضاییان، در حال حاضر روی موضوع بلندخوانی با کودکان کمشنوا کار میکنند. ایشان طی تحقیقاتشان به این نتیجه رسیدهاند که کتابهایی که دارای تصاویری واضح و تفکیکشده هستند بیشترین کمک را به آموزش این کودکان میکنند. کتابهای تصویری با نوشتههای کم، بهترین گزینه برای بلندخوانی با کودک کمشنوا در سنین پیش از دبستان است. همچنین، کتابهای دارای تصاویر پیچیده و خیالانگیز ممکن است برای این کودکان بیش از اندازه پیچیده و سردرگمکننده به نظر برسند. بنابراین، تلاش میکنیم، کتابهایی با تصاویری واقعگرا انتخاب کنیم تا کودک دقیقا واژه را در تصویر بیابد و بتواند روی شناخت و درک آن تمرکز کند. این به این دلیل است که کودک کمشنوا در سنین پیش از دبستان واژگان را در پیوند با تصویر آموزش میبیند و باید از حس بینایی کودک در کتابخوانی بهره بگیریم تا مفهوم واژه بهدرستی به او منتقل شود.
توانایی خواندن در افرا کم شنوا غالبا ضعیفتر از دیگر افراد است و برای کاهش این مشکل لازم است از سنین کودکی با کتاب عجین شوند و برایشان کتاب خوانده شود. بطورکلی تحقیقات نشان داده است که کودکان کم شنوای خانوادههایی با سطح اجتماعی و اقتصادی پایین تر عموما در خواندن کتاب ضعیف تر اند.
میزان توانایی گفتاری کودک کم شنوا میتواند پیشبینیکننده میزان تسلطاش بر خواندن در سنین نوجوانی باشد. هرچه کم شنوایی کودک کمترباشد، در سن پایینتری تشخیص داده شده باشد، گفتارخوانی(لب خوانی)اش بهتر باشد، مهارتهای خواندن او در سالهای بعد بهتر خواهد بود. ولی مهمترین چیز گنجینه واژگان کودک است که هرچه گسترده تر باشد، مهارت خواندن او بهتر خواهد بود و شروع کتابخوانی از سنین پایین(نوزادی) برای کودک کم شنوا بسیار کمککننده و اساسی است. درواقع، کتابخوانی برای شیرخوار کم شنوا امری واجب و غیر قابل حذف است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.