بلندخوانی ایزی و راسو، مهروماه، بهمن ۹۷
فعالیت پیش از بلندخوانی:
شعر ای قصه قصه را با بچهها خواندیم .از خودم شروع کردم یک خاطره، از خودم گفتم که وقتی کوچک بودم و از تاریکی میترسیدم .در همان حین که خاطرهام را میگفتم یکی از بچهها که رفته بود بیرون جیغ کشید و وارد کلاس شد. از صدای فرز، که در طبقهی پایین در را درست میکردند، ترسیده بود. من هم دانشآموزم را محکم بغل کردم و گفتم: چه شده؟ گفت: ترسیدم. صدای هیولا میآید. بعد گفتم: میفهمم که چقدر ترسیدی. ولی بیا بریم ببینیم که این صدای چه بوده و بعد رفتیم طبقهی پایین و دستگاه فرز را به او نشان دادم و گفتم صدا برای این وسیله است.
و بعد هرکدام از بچهها از ترسهایشان صحبت کردند. تعدادی از بچهها گفتند: که از هیچی نمیترسند. از هیولا، تاریکی، حیوانها، سگ میترسیم و شروع به خواندن داستان کردم. گفتم که اسم چند تا حیوان را نام ببرند.
فعالیت هنگام بلندخوانی:
روی جلد را به بچهها نشان دادم، اسم نویسنده و مترجم را خواندم .بچهها گفتند: که یک بچه میبینند که روی تخته خواب نشسته، کدام اتاق؟ اتاقخواب.
قسمتی از داستان که میگوید زندگی خیلی خوب است. نه! اما ترسناک است! یکی از بچهها گفت: که نه ترسناک نیست. چرا راسو نمیترسید؟ راسو کجاست؟ روی درخت.
فعالیت پس از بلندخوانی:
با بچهها به حیاط رفتیم و سایه بازی کردیم.
مربی: زینب غزنوی
محل اجرا: موسسه توانمندسازی مهروماه، فرحزاد، تهران
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.