نوشتهها
کمپین یک آموزگار، یک کلاس، یک کتابخانه، کورهپزخانههای محمودآباد، خرداد ۹۸
تجربه بلندخوانی «المر» و یک صدا خندیدن با فیلهای رنگارنگ
تجربه بلندخوانی «المر»:
برای بچهها کتاب «المر» را بلندخوانی کردم. پرسیدم: چرا المر رفت؟
- گفتند: المر فکر میکرد که بقیه مسخرهاش میکنند.
- تا حالا کسی را دیدهاید که احساس کند بقیه او را مسخره میکنند؟
پسرکی گفت من مثل المر هستم …
با کوله ای از کتاب در کنار بچه ها
کوله کتابم را برداشتم و رفتم به سمت پارک شاهد تا برای بچهها کتاب بخوانم. مشغول خواندن «المر» برای بچهها بودم. روی صندلی پشت سرمان عرفان نشسته بود. عرفان کمتوان ذهنی است. به سمتمان گاهی سنگریزه پرتاب میکرد و گاهی نزدیکمان …